سریع السیر

/sari~osseyr/

مترادف سریع السیر: بادپا، تندرو، تیزرو

متضاد سریع السیر: بطی ء السیر، کندرو

برابر پارسی: بادپا، تندرو، تیزتک، تیزرو | تندرو

معنی انگلیسی:
express, swift, fast, spanking, speedster, winged

فرهنگ فارسی

تندرو : قطار سریع السیر . کگشتی السیر مقابل بطئ السیر .

فرهنگ معین

(سَ عُ سَّ ) [ ع . ] (ص مر. ) تندرو.

فرهنگ عمید

تندرو.

فرهنگستان زبان و ادب

{express} [مشترک حمل ونقل] وسیلۀ نقلیۀ دارای حرکت سریع بدون توقف یا با توقف کم

مترادف ها

fast (صفت)
سفت، تند، سریع، سرزنده، سبک، رنگ نرو، سریع السیر، تندرو، با وفا، فوری، جماز، عجول، جلد و چابک

express (صفت)
صریح، سریع، روشن، مخصوص، سریع السیر

quick (صفت)
تند، چابک، فرز، سریع، زنده، سرزنده، جلد، چست، سبک، سریع السیر، فوری

swift (صفت)
چابک، تردست، فرز، سریع، سریع السیر، تندرو، چابک دست، باسرعت

rapid (صفت)
تند، چابک، سریع، سریع السیر، تندرو

speedy (صفت)
چابک، سریع، سریع السیر، عجول

flying (صفت)
سریع السیر، پردار، قابل پرواز، پرواز کننده، بال و پر زن، بسرعت گذرنده

فارسی به عربی

سریع , صوم , طیران

پیشنهاد کاربران

چالاک پوی
جلد، چابک، چست، شتابان، شتابنده، تندرو، بادپی،
فی الفور، زود، جلدی، تک تاز
اکسپرس
سریع السیر
تیزتاز ، تندرو
گردون شتاب . [ گ َ ش ِ] ( ص مرکب ) کنایه از تندرو. سریعالسیر : من آن بادرفتار گردون شتاب ز بهر شما دوش کردم کباب . سعدی ( بوستان ) .
این دو واژه اربی است و پارسی جایگزین اینهاست:
تندرو tondro ( پارسی دری )
زیبال zibâl ( پارسی دری )

بپرس