سرید

/sorid/

لغت نامه دهخدا

سرید. [ س َ ] ( اِ ) جامه غوک را گویند و آن چیزی باشد سبز که در آبهای ایستاده بهم رسد. ( برهان ). جامه غوک. ( آنندراج ). || ریسمانی که اطفال از جایی آویزند و برآن نشسته در هوا آیند و روند. ( برهان ) ( آنندراج ). ظاهراً مصحف سرند است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).

سرید. [ س َ ] ( ع اِ ) درفش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). درفش کفشدوزی. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

جام. غوک را گویند و آن چیزی باشد سبز که در آبهای ایستاده بهم رسد . یا ریسمانی که اطفال از جایی آویزند و بر آن نشسته در هوا آیند و روند .

پیشنهاد کاربران

بپرس