سری کردن

لغت نامه دهخدا

سری کردن. [ س ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سواری کردن. ( آنندراج بنقل از اسکندرنامه ).

فرهنگ فارسی

سواری کردن .

مترادف ها

cipher (فعل)
حساب کردن، سری کردن، صفر گذاردن، برمز دراوردن

encipher (فعل)
سری کردن، برمز نوشتن، رمز نوشتن، با رمز درامیختن

پیشنهاد کاربران

بپرس