سرگم

لغت نامه دهخدا

سرگم. [ س َ گ ُ ] ( ص مرکب ) بی ابتدا و انتها. ( غیاث ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - درهم و برهم بهم پیچیده : کلاف سردر گم . ۲ - سرگردان متحیر .
بی ابتدا و انتها

فرهنگ عمید

کسی که راه را گم کرده و سرگردان باشد، سرگردان، حیران، سردرگم.

پیشنهاد کاربران

بپرس