دیکشنری
مترجم
بپرس
سرگم
دنبال کنید
لغت نامه دهخدا
سرگم. [ س َ گ ُ ] ( ص مرکب ) بی ابتدا و انتها. ( غیاث ) ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - درهم و برهم بهم پیچیده : کلاف سردر گم . ۲ - سرگردان متحیر .
بی ابتدا و انتها
فرهنگ عمید
کسی که راه را گم کرده و سرگردان باشد، سرگردان، حیران، سردرگم.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها