سرگشتگی. [ س َ گ َ ت َ / ت ِ ] ( حامص مرکب ) دهشت. تحیر.حیرت. سرگردانی. دروایی. سرآسیمه بودن : درآمد به اندیشه سرگشتگی.نظامی.جایی که آفتاب بتابد ز اوج عزسرگشتگی است مصلحت ذره در هوا.عطار.شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست کشید در خم چوگان خویش چون گویم.حافظ.
bewilderment (اسم)ژولیدگی، حیرت، بهت، گیجی، اغتشاش، سرگشتگی، سردرگمی، درهم ریختگی، بی ترتیبی، تحیرperplexity (اسم)حیرت، بهت، حیرانی، سرگشتگیastonishment (اسم)حیرت، شگفتی، خیرگی، بیهوشی، عجب، حیرانی، سرگشتگیpuzzlement (اسم)حیرت، سرگشتگی، بغرنجی