مترادف سرگروه: سردسته، رئیس
معنی انگلیسی:
captain, foreman
لغت نامه دهخدا
سرگروه. [ س َ گ ُ ] ( اِ مرکب ) سردار و رئیس جماعت. ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
سردسته، سرکرده، رئیس وبزرگترقوم وطایفه
رئیس قوم سر دسته .
فرهنگ معین
( ~ . گُ ) (اِمر. ) سردسته ، رییس قوم .
فرهنگ عمید
رئیس و بزرگ تر قوم و طایفه، سردسته، سرکرده.
فرهنگستان زبان و ادب
{group leader , tour organizer} [گردشگری و جهانگردی] فردی از اعضای گشت گروهی که به نمایندگی آنها مسئولیت امور مالی و اجرایی گشت و ارتباط با گشت پرداز و راهنمای گشت را بر عهده دارد