ای صبرسرگرفته اگر زنده ای هنوز
از سوز سینه شعله و از دل فغان کجاست.
مجیر بیلقانی.
می در خم اگرچه سرگرفته ست رواست در شیشه مگر چه خرم و خندان است.
ظهیرالدین فاریابی.
دل گشاده دار چون جام شراب سرگرفته چند چون خم دنی.
حافظ.
|| کنایه از ملامت کننده به نیک خواهی. ( انجمن آرا ).ملامت کننده. ( برهان ). || مخمور و غضبناک. || رنگ باخته و افسرده. ( آنندراج ).سرگرفته. [ س َ گ ِ رِ ت َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کاغه بخش دورود شهرستان بروجرد. دارای 103 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).