سرگردان کردن


مترادف سرگردان کردن: آواره کردن، دربه در کردن، بی خانمان کردن، ویلان کردن، بلاتکلیف کردن، معطل کردن، سرگشته کردن، حیران کردن، آشفته کردن، پریشان کردن، آسیمه سر کردن

معنی انگلیسی:
to cause to wander, to perplex

پیشنهاد کاربران

بپرس