سرگرایی کردن

لغت نامه دهخدا

سرگرایی کردن. [ س َ گ َ / گ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سرپیچی کردن. نافرمانی کردن. سرکشی کردن :
عاقبت عشق سرگرایی کرد
خاک در چشم کدخدایی کرد.
نظامی ( هفت پیکر ص 186 ).

فرهنگ فارسی

سر پیچی کردن . نافرمانی کردن . سرکشی کردن .

پیشنهاد کاربران

سرگرایی کردن: سرسختی و سرکشی کردن ، غلبه کردن .
عاقبت عشق سر گرائی کرد
خاک در چشم کدخدائی کرد
معنی بیت : سرانجام عشق غالب آمد و چشم او را بست و او را اغفال نمود تا جایی که او پادشاهی و کدخدایی خود را نادیده گرفت و به خریدن کنیزک تن داد .
...
[مشاهده متن کامل]

( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 519 )

بپرس