چون مار ز سوراخ برون آید و بی شک
سرکوفته شد مار که بر رهگذر آمد.
مجیر بیلقانی.
سرکوفته مارم نتوانم که نپیچم.سعدی.
خشم ماری است که سرکوفته می باید داشت حرص موری است که در زیر زمین می باید.
صائب.
|| نابود. مضمحل : سرکوفته و جگردریده
موی از بن گوشها بریده.
نظامی.
و به تخصیص دهاقین از کثرت عوارض سرکوفته و پایمال شد. ( جهانگشای جوینی ).عذرش بنه ار بزیر سنگی
سرکوفته ای چو مار برگشت.
سعدی.