سرکوب کردن


مترادف سرکوب کردن: قلع وقمع کردن، مغلوب کردن، منکوب کردن، مضحل کردن، درهم شکستن، فروکوفتن دشمن، گوشمالی دادن

معنی انگلیسی:
coerce, oppress, overbear, quell, repress, smother, squash, squelch, stifle, strangle, suffocate, suppress, ride, tread, frustrate, throttle

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - تنبیه کردن سیاست کردن : مخالفان را به شدت سرکوب کرد . ۲ - مغلوب کردن : دشمن را به سهولت سرکوب کرد .

فرهنگ معین

( ~ . کَ دَ ) (مص م . ) مغلوب کردن .

مترادف ها

suppress (فعل)
موقوف کردن، خواباندن، فرو نشاندن، توقیف کردن، مانع شدن، منکوب کردن، پایمال کردن، سرکوب کردن، تحت فشار قرار دادن، فشاراوردن بر

repress (فعل)
فرو نشاندن، سرکوب کردن، باز فشردن، باز کوفتن، در خود کوفتن

فارسی به عربی

اِحْتِواءٌ ، إخْمادٌ

پیشنهاد کاربران

بپرس