سرکن پرکن

لغت نامه دهخدا

سرکن پرکن. [ س َ ک َ پ َ ک َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) جلد و شتاب و سراسیمه مثل دست و پاچه گم کرده و دست و پا گم کرده. ( آنندراج ) :
امشب که مرا یار به منزل آمد
از مقدم او مراد حاصل آمد
از دنبالش رقیب افتان خیزان
سرکن پرکن چو مرغ بسمل آمد.
محمدسعید اشرف ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

جلد و شتاب و سراسیمه مثل دست و پاچه گم کرده و دست و پا گم کرده .

پیشنهاد کاربران

بپرس