سروکار داشتن


مترادف سروکار داشتن: تعامل داشتن، رابطه داشتن، ارتباط داشتن، مرابطه داشتن، معامله داشتن، دادوستدداشتن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) سرو کار داشتن با کسی . ۱ - با او کار داشتن . ۲ - با وی داد و ستد داشتن

گویش مازنی

/sar o kaar daashtan/ ارتباط داشتن – مجازا رابطه ی نامشروع

مترادف ها

deal (فعل)
توزیع کردن، سر و کار داشتن با، معامله کردن، معامله بمثل کردن با، سروکار داشتن

پیشنهاد کاربران

افشین حسین زاده
ارتباط داشتن با، پرداختن به، متمرکز شدن بر.
نیاز داشتن ، مطالبه داشتن ، تعامل ، ارتباط
سرکار یعنی جای مهم ِ کار و سرِماجرا . یه اصطلاح دیگه - بی سر و پا - است که سروپا نداشتن به معنی فرومایه بودن است و دراین جا - واو - باید باشد
تا آنجا که من می دانم این واژه واصطلاح - - سرکارداشتن - - است یعنی سر و نوک و اصل کار و سروکار اشتباهه نمونه دیگرش - - سرنخ - - است که یعنی سر ماجرا که اونم برخی به ناسره و نادرست - - سرونخ - - گویند همچنین است - درددل - که برخی به نادرستی - دردودل - گویند
مواجه بودن، رو در رو بودن

بپرس