سروقامت

/saroqAmat/

مترادف سروقامت: بلندبالا، سروبالا، خوش قدوقامت، سرواندام، صهیر، رشید، خوش هیکل، سروقد، خوش اندام، بلندقد

متضاد سروقامت: کوتاه قد، کوتوله

لغت نامه دهخدا

سروقامت. [ س َرْوْ م َ ] ( ص مرکب ) که قامت او در راستی و موزونی چون سرو باشد. بمانند سرو در راستی و اعتدال. سروقد. خوش اندام. راست اندام :
سوی هر سروقامتی میدید
قامتی نی قیامتی میدید.
نظامی.
مهر تو نگار سروقامت
بر من رقم است تا قیامت.
سعدی.
ای ماه سروقامت شکرانه سلامت
از حال زیردستان می پرس گاهگاهی.
سعدی.
من گدا هوس سروقامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود.
حافظ.

فرهنگ فارسی

که قامت او در راستی و موزونی چون سرو باشد .

پیشنهاد کاربران

سررهم قامت متناسب پیابر را ندارد. فقط معنیش.
نخل بالا. [ ن َ ] ( ص مرکب ) که قد او در رسایی چون نخل بود. مستقیم اندام. تناور. بلندقد. بالابلند :
سر زنگی نخل بالا فتاد
چو زنگی که از نخل خرما فتاد.
نظامی.
راست بالا. ( ص مرکب ) مستوی القامة. معتدل القامة. راست قد. آخته بالا. کشیده قامت. سروقد :
همه شاه چهر و همه ماهروی
همه راست بالا همه راستگوی.
فردوسی.
|| ( اِ مرکب ) درخت سرو. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ) .

بپرس