سروت

لغت نامه دهخدا

سروت. [ س ُ ] ( اِ ) سرود. ( آنندراج ).

سروة. [ س َرْ / س ِرْ / س ُرْ وَ ] ( ع اِ ) تیر خُرد کوتاه و گفته اند تیر دراز پهن پیکان. ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ).

سروة. [ س ِرْ وَ ] ( ع اِ ) ملخ ریز که هنوز بر شکل کرم باشد. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). ملخ ریزه ای که هنوز بر شکل کرم باشد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

سرود

پیشنهاد کاربران

بپرس