سرو سهی

لغت نامه دهخدا

سرو سهی. [ س َرْ وِ س َ ] ( اِخ ) نام لحن یازدهم از سی لحن باربد. ( انجمن آرا ) ( برهان ) ( رشیدی ) :
برزند نارو بر سرو سهی سرو سهی
برزند بلبل بر تارک گل قالوسی.
منوچهری.
نوبتی پالیزبان و نوبتی سرو سهی
نوبتی روشن چراغ و نوبتی گاویزنه.
منوچهری.
گهی سرو سهی را ساز دادی
سهی سروش به خون خط بازدادی.
نظامی.
و رجوع به سرو شود.

فرهنگ فارسی

نام لحن یازدهم از سی لحن باربد .
لحن یازدهم از الحان باربدی . نظامی در فهرستی که از نامهای الحان باربدی آورده آنرا سی و یکمین نام برده است .
درخت سروکه دارای شاخ وبال راست باشد، معشوق خوش قد

پیشنهاد کاربران

سهی : راست، صاف و بلند و کشیده؛ کشیده قامت، بلند قامت،
سرو: نوعی درخت است که ارتفاع زیادی دارد
سرو سهی : کنایه از معشوق خوش قد و بالا است
سرو سهی در اشعار بزرگان ایران زمین ، بمعنای یک آگاهی مشاهده گرِ رااست قامت است .
آگاه بودن از آگاهی خود . این آگاه بودن ، می بایست همچو سرو، قوی و مقاوم و راست قامت در برابر باد و طوفانِ افکار و خاطرات و امیال دل بایستد و قد خم نکند و به مشاهده بنشیند .
...
[مشاهده متن کامل]

در اشعار بزرگان ، سرو روان ، بیشتر آگاهی مشاهده گر را در بر میگیرد و سرو سهی، بیشتر تصویر آگاهی مشاهده گر بر پرده دل را در بر می گیرد .
مراجعه شود به سرو روان .

سروی که از دوردست انبوه باغ در نظر آید و خودنمایی کند،
خم آورد بالای سرو سهی
از او دور شد دانش و فرهی
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کآید به جلوه، سرو صنوبر خرام ما
سرو کشیده و بلند قامت
معشوق زیبا رو
اراسته لعبتی چو ماهی
چون سرو سهی نظاره گاهی

بپرس