چون حرز توام حمایل آمود
سرهنگی دیو کی کند سود.
نظامی.
به سرهنگی حمایل کردن تیغبسا مه را که پوشد چهره در میغ.
نظامی.
نام خود داغ کرد بر رانش داد سرهنگی بیابانش.
نظامی.
مرا ملامت دیوانگی و سرهنگی ترا سلامت پیری و پای برجایی.
سعدی.
رجوع به معانی سرهنگ شود.