دیکشنری
مترجم
بپرس
سرهم کردن
مترادف سرهم کردن
: جور کردن، درست کردن، ترتیب دادن، ساختن، سرهم بندی کردن
معنی انگلیسی
:
piece
,
scrape
دنبال کنید
واژه نامه بختیاریکا
وا گل وَندِن
فارسی به عربی
رقعة
پیشنهاد کاربران
piece something ↔ together
Piece together
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها