لغت نامه دهخدا
- سرهم بندی کردن ؛ بی استحکام کاری انجام دادن. با عدم دقت کاری را انجام کردن.
فرهنگ فارسی
در تداول عوام کاری را بسرعت و بی دقت کافی و تنها برای ادای تکلیف انجام دادن ٠
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. چیزی سست و بی دوام ساختن.
مترادف ها
سرهم بندی
سرهم بندی، وصله و پینه بدنما، کار سرهم بندی، ورم
سرهم بندی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید