سرنگونی

/sarneguni/

مترادف سرنگونی: انتکاس، انقراض، قلع، نابودی، براندازی، باژگونگی، واژگونی

معنی انگلیسی:
downfall, precipitation

لغت نامه دهخدا

سرنگونی. [ س َن ِ گو ] ( حامص مرکب ) باژگونی. سربزیری :
بختم از سرنگونی قلمش
چون سخنهای او بلندپراست.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

باژگونی . سربزیری .

گویش مازنی

/sarnegooni/ نوعی نفرین به معنی بمیری و از بین بروی

مترادف ها

overthrow (اسم)
سرنگونی، انقراض

destruction (اسم)
خرابی، سرنگونی، تباهی، تخریب، انهدام، ویرانی، اضمحلال، اتلاف

debacle (اسم)
افتضاح، سرنگونی، سقوط ناگهانی حکومت و غیره

پیشنهاد کاربران

بپرس