سرنامه را نام او تاج گشت
بفرش دل تیره چون عاج گشت.
فردوسی.
سرنامه کرد آفرین بزرگ به یزدان پناهش ز دیو سترگ.
فردوسی.
سرنامه روزگار خواندم عنوان وفا بر آن ندیدم.
خاقانی.
شاید ار سرنامه وصل تو نام دیگر است مردمی کن نام خاقانی به پایان درفکن.
خاقانی.
سرنامه عشق کشتن آمدسرنامه خلق زندگانی.
خاقانی.
ای زهره و مشتری غلامت سرنامه نامه جمله نامت.
نظامی.