سرمه سا. [ س ُ م َ / م ِ ] ( نف مرکب ) ساینده سرمه. که سرمه ساید. سرمه کوب : در آئینه دل خیال فلک رابجز هاون سرمه سایی نبینم.خاقانی.صد جام لبالب است در گرددر حلقه ٔچشم سرمه سایش.شیخ العارفین ( از آنندراج ).