سرمه

/sorme/

مترادف سرمه: کحل ، سیاهی، تیرگی، تاریکی

متضاد سرمه: توتیا

معنی انگلیسی:
eyeliner, kohl, collyrium, wire-ribbon, purl

فرهنگ اسم ها

اسم: سرمه (دختر) (فارسی) (تلفظ: sorme) (فارسی: سرمه) (انگلیسی: sorme)
معنی: گردی سیاه رنگ برای آرایش چشم، مخلوطی از کانه های آنتیموان که سیاه رنگ است و از آن برای آرایش پلک چشم و مژه ها استفاده می شود، [سرمه های امروزی مخلوطی از آهن و سرب و بعضی مواد دیگر است یا از سوزاندن دانه های روغنی به دست می آورند]، ( در قدیم ) ( به مجاز ) سیاهی، تاریکی، ماده ای سیاه رنگ که برای آرایش مژه ها و پلک چشم به کار می رود
برچسب ها: اسم، اسم با س، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

سرمه. [ س ُ م َ / م ِ ] ( اِ ) معروف است و آن چیزی است که در چشم کشند. ( برهان ). به عربی اثمد خوانند و به کحل مشهور است.و آن سنگی است صفایحی و براق که بسایند و سوده آن را در چشم کشند و بهترین آن سرمه صفاهانی است که ازکهپایه به هم رسد. ( آنندراج ). اثمد. ( ذخیره خوارزمشاهی ) ( تحفه حکیم مؤمن ). کحل. ( دهار ) :
همچنان سرمه که دخت خوبروی
هم بسان گرد بردارد از اوی.
رودکی.
و اندر کوههای وی [ طوس ] معدن پیروزه است و معدن مس است و سرب و سرمه و شبه و دیگ سنگین. ( حدود العالم ).
شرطم نه آنکه تیر و کمان خواهد
شرط آنکه سرمه خواهد با غازه.
بوالحر.
تا زر نباشد بقدر سرمه
تا لاد نباشد بشبه لادن.
فرخی.
دو چشم ترا دیدنم سرمه بود
کنون از چه گشته ست آن سرمه دود.
اسدی.
از سایش سرمه بسود هاون
گرچه تو ندیدیش دید دانا.
ناصرخسرو.
چرخ همی خرد بخواهدت کوفت
خردتر از سرمه گر از آهنی.
ناصرخسرو.
شب تاریک سرمه بود مگر
که از او چشم زهره شد روشن.
مسعودسعد.
سرمه چشم دیده دولت
روز پیکار تو غبار تو باد.
مسعودسعد.
دست حسد سرمه بیدادی در چشم وی کشید. ( کلیله و دمنه ).
ای اصل ترا بر همه احرار تقدم
خاک قدمت سرمه بینایی مردم.
سوزنی.
کی دانستم کاهل صفاهان کورند
با اینهمه سرمه کز صفاهان خیزد.
مجیرالدین بیلقانی.
سرمه خاقانی است خاک سر کوی تو
افسر خاقان چین نعل سمند تو باد.
خاقانی.
سرمه دیده ز خاک در احمد سازند
تا لقای ملک العرش تعالی بینند.
خاقانی.
گر از درگاه او گردی رسیدی
بجای سرمه در چشمش کشیدی.
نظامی.
تنگ دل از خنده ترکان شکر
سرمه بر از چشم غزالان نظر.
نظامی.
از درش گردی که آرد باد صبح
سرمه چشم جهان بین من است.
عطار.
نه وسمه ست آن به دلبندی خضیب است
نه سرمه ست آن به جادویی کحیل است.
سعدی.
بکن سرمه غفلت از چشم پاک
که فردا شوی سرمه در زیر خاک.
سعدی.
چشمی که دلی برد به تاراج
دانی که به سرمه نیست محتاج.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

خاکه سرب، گردی سیاه رنگ که اسولفور آهن یاسرب، وبرای سیاه کردن مژه هاوپلکهابکارمیرود
( اسم ) گرد نرم شده سولفور آهن یا نقره که در قدیم جهت سیاه کردن مژه ها و پلکها به کار میرفته است کحل . توضیح : شلمیر در کتاب خود کلمه فوق الذکر را مرادف با سولفور آنتیموان نیز ذکر کرده که جهت ساختن فشفشه های آتش بازی به کار میرود . یا ترکیبات اسمی : یا سرمه خاک بین . سرمه ای از آن خسرو پرویز که نور چشم را زیاد میکرد . یا سرمه گیتی . شب تاریک . یا میل سرمه . میلی که بدان سرمه در چشم کشند . یا ترکیب فعلی : سرمه از چشم دزدیدن . در دزدی بسیار ماهر بودن .
نام قریه ایست سرمه خیز از بلاد فارس

فرهنگ معین

(سُ مَ یا مِ ) (اِ. ) گرد نرم شدة سولفور آهن یا نقره که برای سیاه کردن مژه ها و پلک ها به کار می رود. ، ~ به چشم کور کشیدن کنایه از: کار بیهوده کردن .

فرهنگ عمید

گردی سیاه رنگ که از سولفور آهن یا سولفور سرب به دست می آید و برای سیاه کردن مژه ها و پلک ها به کار می رود، خاکۀ سرب.

گویش مازنی

/serme/ از انواع آفت های گندم - سرمه & نامی برای گاو

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ‏سرمه ماده‏ای است که از سنگ سرمه ساییده می شود و جهت زینت و تقویت چشم به پلکها و مژه ها کشیده می شود.
ماده ای است که جهت زینت و تقویت چشم از آن استفاده می شود.

← تبیین معنای سرمه
از سرمه به مناسبت در بابهایی نظیر طهارت، صوم، حج و نکاح سخن گفته‏اند.

← احکام سرمه
۱. ↑ لغت نامه دهخدا واژه‏های «سرمه»، «اثمد»، «سنگ سرمه».۲. ↑ فرهنگ معین واژه‏های «سرمه»، «اثمد»، «سنگ سرمه».۳. ↑ فرهنگ بزرگ سخن واژه‏های «سرمه»، «اثمد»، «سنگ سرمه».۴. ↑ لسان العرب ج۱۱، ص۵۸۴.
...

دانشنامه عمومی

سرمه (فیلم ۱۹۶۵). سرمه ( به هندی: Kaajal ) فیلمی محصول سال ۱۹۶۵ و به کارگردانی رام ماهشواری است. در این فیلم بازیگرانی همچون مینا کوماری، درمندرا، راج کومار، پادمینی، هلن ایفای نقش کرده اند.
عکس سرمه (فیلم ۱۹۶۵)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

سُرمه
(به عربی: کُحْل) ماده ای مورد استفاده برای زیبایی و قوت چشم در قدیم و یکی از هفت قلم آرایش زنانه تا چند دهۀ قبل. کشیدنِ سرمه بر ابرو و مژگان پیشینه ای طولانی دارد. گویا کوروش هخامنشی برای زیباتر شدن اشخاص قانون سرمه کشیدن را صادر کرد. پیشینیان می پنداشتند که سرمه قوت چشم را افزون می کند. آورده اند که خسرو پرویز را سرمه ای بوده که چون بر چشم می زده تا یک گز عمق زمین را می دیده است. مردمان را به آیین و خرافه در بابِ گاه و مکان سرمه کشیدن عقایدی است، چنان که بر آن بودند وقتِ سرمه کشیدن آسمان می بایست صاف باشد. انواع سرمه عبارت اند از ترمه؛ دنبه؛ قلم گاو؛ بادام؛ هدهد؛ هفت جواهر و سنگ. هر یک از این انواع را مزیت هایی است. سرمۀ اصل ترکیبی شیمیایی بر پایۀ سولفید آنتیموان است.

جدول کلمات

کحل, توتیا

مترادف ها

purl (اسم)
حاشیه، گلابتون، زری، فش، سرمه، کوک برجسته و قلابی، زمزمه آب، صدای شرشر، مشروب مالت، ابجو دارای ادویه معطر، حلقه دود یا بخار

kohl (اسم)
سرمه، کحل، اسب اصیل عربی

پیشنهاد کاربران

موضوع ریشه یابی واژه ی �سرمه� خیلی مهم و بحث برانگیز است و می طلبد با دقت به منابع معتبر نگاه کنیم. در ادامه پاسخ مستند و با منابع علمی معتبر خدمت شما ارائه می کنم.
- - -
۱. دیدگاه رایج و مورد تأیید زبان شناسی رسمی: ریشه فارسی واژه �سرمه�
...
[مشاهده متن کامل]

واژه ی �سرمه� در فارسی باستان، پهلوی و فارسی میانه موجود است و در متون اوستایی، زرتشتی و پهلوی هم از آن نام برده شده است. این یعنی �سرمه� یک واژه ایرانی و فارسی زبان است که قدمت آن حداقل به دوران پیش از اسلام می رسد.
منابع معتبر:
1. لغت نامه دهخدا:
سرمه ( سُ ) از کلمه پهلوی surma آمده است.
( دهخدا، سرمه )
2. برهان قاطع:
سرمه سنگی است معروف که کوبیده شده و در چشم می کشند.
( برهان قاطع، مدخل سرمه )
3. فرهنگ عمید:
سرمه = گرد سیاه رنگ از سنگ مخصوص برای آرایش و تقویت چشم، ریشه فارسی دارد.
( فرهنگ عمید )
4. فرهنگ واژه های اوستا و فارسی باستان ( دارمستتر، هورن ) :
واژه surma در فارسی میانه وجود دارد و در متون زرتشتی نیز به آن اشاره شده است.
( Darmesteter, Horn - Zend Avesta Dictionary )
5. فرهنگ لغت دهخدا و فرهنگ های معتبر زبان فارسی مانند فرهنگ معین و فرهنگ فارسی عمید همه بر ایرانی بودن ریشه تاکید دارند.
- - -
۲. دیدگاه ترکی و تحلیل آن
در زبان ترکی، فعل s�rmek به معنای �مالیدن، کشیدن� وجود دارد که از نظر ظاهری شبیه �سرمه� است.
واژه ی s�rme در ترکی به معنای سرمه ( ماده ای که برای کشیدن دور چشم استفاده می شود ) وجود دارد، اما در تمامی منابع ترکی معتبر مانند فرهنگ ترکی TDK ( T�rk Dil Kurumu ) و دیگر فرهنگ های ترکی، ریشه این واژه از فارسی آمده است و این واژه ترکی بومی نیست بلکه وام گرفته است.
به عبارت دیگر، فعل s�rmek ( مالیدن ) و واژه s�rme ( سرمه ) از نظر ریشه ای و معنایی به هم مرتبط هستند اما از ترکی به فارسی نیامده اند بلکه s�rme در ترکی مستقیماً از فارسی آمده است.
این نوع وام گیری واژگان از فارسی به ترکی در طول تاریخ بسیار رایج بوده، زیرا زبان فارسی نقش زبان فرهنگی و ادبی منطقه را داشته و ترکی همواره از فارسی لغات زیادی وام گرفته است.
- - -
۳. توضیح بیشتر درباره ادعای ساخت واژه ی �سرمه� از فعل ترکی �s�rmek�
نکته مهم: فعل s�rmek در ترکی به معنی �مالیدن، کشیدن� است. اگر پسوند مصدرساز � - me� به آن اضافه شود، شکل مصدر می شود: s�rme.
اما اینکه این فعل و مصدرش باعث ساخت واژه ای به نام �سرمه� شده باشد، با هیچ سند تاریخی یا زبانی تایید نشده است.
همچنین، فرم دقیق واژه فارسی �سرمه� با �س� و �ر� و �مه� کاملاً متفاوت است با ریشه ترکی s�rmek که واکه وسط آن متفاوت است ( u در ترکی، در فارسی صدای �o� یا �u� صدادار است اما در فارسی میانه به شکل �surma� ثبت شده ) .
این یعنی هم تطابق آوایی کامل وجود ندارد، هم سابقه تاریخی معتبری که نشان دهد �سرمه� از ترکی ساخته شده باشد.
- - -
نتیجه گیری نهایی:
نکته توضیح
ریشه اصلی واژه �سرمه� فارسی است و از فارسی میانه و پهلوی آمده است.
قدمت واژه در متون کهن ایرانی از جمله اوستا و متون زرتشتی به شکل surma دیده شده است.
استفاده در ترکی �سرمه� به صورت s�rme وارد زبان ترکی شده و وام واژه است.
فعل ترکی s�rmek فعل ترکی �مالیدن� هست ولی ریشه �سرمه� نیست و این تشابه صرفاً ظاهری و تصادفی است.
منابع معتبر دهخدا، برهان قاطع، فرهنگ عمید، فرهنگ واژه های اوستا، TDK ( برای ترکی )
- - -
منابع معتبر برای مطالعه بیشتر
لغت نامه دهخدا، مدخل سرمه
فرهنگ عمید
برهان قاطع
Darmesteter, E. , & Horn, H. ( 1901 ) . Zend Avesta Dictionary
T�rk Dil Kurumu ( TDK ) – فرهنگ ترکی
Windfuhr, Gernot ( 2009 ) . The Iranian Languages. Routledge.
Yarshater, Ehsan ( ed. ) ( 1983 ) . Encyclopaedia Iranica, entries related to Persian lexicon.
- - -

محسن جان سورمک به معنی راندن و مالید ن است سوروتمک به معنی راندن و مالیدن توسط شخص دیگر که در فارسی گفتن ان سخت است رانداندن و مالیداندن وقتی پسوند مه به اولی می اید سورمه میشه وقتی به دومی اضافه می شود سوروتمه می گردد و الا در فارسی هیچ ریشه ای ندارد
خیلی دقت بالایی هم نیاز نداره امین جان، سرمه را وام گرفته یه ماق هم چسبونده بهش شده سرمه ماق و سورماق یعنی کشیدن و مالیدن! این که دیگه کاری نداره آپولو هوا کردن نیست که، حالِ ترکی همین جوریه خیلی ساده یه ماق لاماق می چسبونه به هر وامواژه ای و برای خودش کارواژه می سازه سپس میگه ببینید ریشه اش ترکی بود پس این واژه ترکیه!
...
[مشاهده متن کامل]

از داشتن، داشماق درست کرده، از گفتن گویماق، دیوار را گرفته دووارماق درست کرده به چم ایستادن، آینالاماق=بازتاب دادن، سکه لاماق= سکه زدن، گوللاماق=گلکاری کردن، دفترلاماق=ثبت کردن، حوکمتمک=فرمان دادن، رسمتمک= رسم کردن، آتشلمک= آتش زدن، حیساپلاماق= برآورد کردن، رنکلمک= رنگ زدن و. . . . . . .
خب سرمه را هم گرفته ازش سورماق درآورده به چم مالیدن!
هر وقت حساب و رنگ و داشتن و حکم و دیوار و آینه و. . . ترکی شد سرمه هم ترکی میشه. ( اینک میاد میگه اینا همششش ترکیه )
سرمه به ریخت سورمگ در پهلوی هست هروقت شماها یه چیزی به ترکی که کهن تر از پهلوی باشه نشون دادید که تازه سورماق هم توش بود بیایید و با سند بگویید که سخنتون خریدار پیدا کنه ولی زبانی که سنت نوشتاری نداشته نخستین نوشته اش تازه پس از اسلام پیدا شده یعنی که هیچ انگار که هرگز نبوده روی هیچ چیزی نمی تونه ادعا کنه.
زبانی که گویشورانش از فرهنگ و تمدن و هنر و دانش و نویسندگی و اقتصاد و پزشکی و ادب و. . . بسیار کم بهره بودند تنها کارشون بود ترکتازی و ویرانی و غارت دیگران و گذران زندگیشون از این راه بوده اینک می خواستید مثلن واژه براتون پس انداز کرده باشند؟

درباره واژه ی �سرمه� از منظر ریشه شناسی ( اتیمولوژی ) بسیار جالب است، و چون اختلاف نظرهایی میان منابع وجود دارد، بیایید بررسی دقیقی از هر دو دیدگاه ( ترکی و فارسی ) داشته باشیم.
- - -

...
[مشاهده متن کامل]

✅ دیدگاه اول: ریشهٔ فارسی ( دیدگاه رایج تر و دارای منابع معتبر )
اکثر منابع معتبر زبان شناسی فارسی بر این باورند که واژهٔ سرمه ( به معنای ماده ای سیاه برای کشیدن در چشم ) واژه ای فارسی است و ریشه ی آن به واژه ی سورم یا سورمه در فارسی میانه و فارسی باستان بازمی گردد.
منابع:
1. دهخدا:
> سرمه: ( سُ ) [ س ُ م َ / م ِ ] ( اِ ) از کلمه پهلوی surma آمده، و آن جسم سیاه براقی است که از سنگی خاص کوبیده می شود و برای آرایش و محافظت چشم به کار می برند.
2. برهان قاطع:
> سرمه، سنگی است معروف که بکوبند و در چشم کشند.
3. فرهنگ عمید:
> سرمه = گردی سیاه رنگ که از سنگ مخصوص می گیرند و برای تقویت چشم یا آرایش در آن می کشند. ریشه فارسی.
4. فرهنگ واژه های اوستا و فارسی باستان ( از دارمستتر و هورن ) :
> واژه ی surma در فارسی میانه نیز آمده و در متون زرتشتی نیز از آن یاد شده است.
- - -
✅ دیدگاه دوم: ریشهٔ ترکی ( دیدگاه کم اقبال تر )
برخی منابع غیررسمی یا گویش شناسان ترکی معتقدند واژه ی �سرمه� می تواند از ترکی آمده باشد:
در ترکی فعل "s�rmek" به معنی �مالیدن، کشیدن، مالش دادن� است.
گفته می شود اگر از ریشه ی فعل s�r - ( مالیدن ) پسوند مصدرساز - me استفاده کنیم، واژه ی s�rme ساخته می شود که در ترکی به معنای همان سرمه ی چشم است.
اما:
واژه ی s�rme در زبان ترکی وارداتی از فارسی شناخته می شود، نه یک واژه ی بومی. فرهنگ های ترکی مدرن مانند TDK ( T�rk Dil Kurumu ) نیز ریشه ی آن را فارسی ذکر کرده اند.
- - -
نتیجه گیری نهایی:
🔹 با بررسی دقیق منابع تاریخی، زبانی و ادبی، می توان گفت:
> �سرمه� واژه ای فارسی است که از فارسی میانه و پهلوی آمده و در زبان ترکی و دیگر زبان ها وام گرفته شده است، نه برعکس.
یعنی فعل �سورمک� در ترکی که به معنای مالیدن است، اگرچه ظاهراً شبیه به واژه ی �سرمه� است، اما اشتراک صوتی تصادفی است و شواهد تاریخی کافی برای برگشت ریشه از ترکی به فارسی وجود ندارد.
- - -

سرمه کلمه ای تورکی است که از فعل سورمک به معنی راندن و مالیدن گرفته شده که ریشه ان سور بوده وقتی پسوند مه بدان اضافه می شود به شکل سورمه و به معنی مالیدنی در می اید به همین دقیقی
کشف نخستین سرمه ( خط چشم ) گرافیتی جهان در گورستان باستانی کانی کوتر در کردستان ایران
که مربوط به عصر آهن ( حدود قرن ۹ تا ۷ پیش از میلاد ) می شود .
در یکی از گورها، باستان شناسان به ظرفی سفالی کوچک برخوردند.
...
[مشاهده متن کامل]

این ظرف حاوی پودر سیاه رنگی بود که به عنوان لوازم آرایش چشمی ( سرمه یا خط چشم ) استفاده می شده.
پس از نمونه برداری و تحلیل در آزمایشگاه های بین المللی، فرمول این ماده شناسایی شد :
ررسی های علمی نشان داد که این پودر شامل: گرافیت طبیعی ( Graphite ) – ایجاد جلوه درخشنده و نقره ای - اکسید منگنز ( Manganese oxide ) – ایجاد رنگ سیاه غلیظ

سرمه واژه فارسی و برگرفته از واژه �surmag� در فارسی میانه به معنی ماده سیاه یا رنگ چشم
سرمه از پودر کردن مواد معدنی خاصی چون سنگ سرمه ( آنتیموان یا گاهی سرب ) به دست می آمد که بعدها ترکیب هایی گیاهی یا روغنی نیز به آن افزوده می شد .
...
[مشاهده متن کامل]

حافظ:
سرمه ز مغز دل کشم، خال به خون دل کنم
تا نگهش خوش تر آید بر رخ چون ماه دوست
سعدی:
نرگس تو گرچه سرمه دان ندارد
سرمه ما را به چشم خود کشد، یارا!
رودکی:
چشمان سیاه داری، ای جان، چه کنیم؟
با خال و خط و غمزه و مژگان چه کنیم؟
سرمه زده ای به دیده چون نرگس مست
با آن رخ همچو ماه تابان چه کنیم؟
فرخی سیستانی:
ز دیده سرمه برون کن، به خون دل سرمه کش
که سرمه خون جگر به چشم عاشقان باید
عنصری:
آن صنم کاو سرمه از خون جگر دارد به چشم
دل به تیر مژه چون تیر تر دارد به چشم
فردوسی:
به سان پری چهره ای ماه گون
دو چشمش چو سرمه کشیده ز خون

تیماج
سُرمه ( در قدیم: کُحْل ) ماده ای آرایشی است که از ترکیب دوده و دیگر مواد تهیه شده و به چشم کشیده می شود و معمولاً برای تیره تر کردن رنگ پلکها به کار می رود.
آنندراج دربارهٔ آن می نویسد: سرمه سنگی است صفایحی و براق که بسایند و سودهٔ آن را در چشم کشند و بهترین آن سرمهٔ صفاهانی است که از کهپایه به هم رسد.
...
[مشاهده متن کامل]

نام رنگ سرمه ای از این ماده برگرفته شده است.
در دوران باستان، از ۳۵۰۰ سال پیش از میلاد، ملکه های مصری به چشم خود سرمه می کشیدند. سرمه را نگهبان چشم علیه بیماری ها می دانستند و تیره کردن رنگ دور پلک ها از شدت رسیدن آفتاب به چشم نیز کم می کند.
قدیمی ترین کاست هند یعنی کولی ها نیز از سرمه برای آرایش بهره می گرفتند. مادران در شبه قاره هند و برخی نواحی پیرامونی، به چشم نوزادان و کودکان سرمه می کشیدند. به باور آن ها این کار «سوی چشم را نیرو می بخشد» و «علیه چشم بد» نگهداری می کند. یک نوع دیگر از سرمه نخ های تابیده رنگی است که برای دور پشتی استفاده می شود
سرمه به گلو کشیدن: سرمه به گلو کشیدن کنایه از گنگ ( لال ) شدن است، چون سرمه سرشتی سرد و خشک دارد می گویند که اثر بلع آن آواز بند می شود. به همین دلیل در گذشته از این ماده برای شکنجه مخالفان استفاده می شده است.

سرمهسرمهسرمه
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/سرمه
یورتمه
واقعا تعجب می کنم که عده ای انیرانی که هیچ تعلقی به فرهنگ کهن پارسی ندارند و عمدتا یاطرفدار تازیانند یا ترکان و به ضرب و زور می خواهند ریشه واژگان پارسی را به زبان های دیگر نسبت دهند چه اصراری دارند و زیر بار پذیرش حقیقت نمی روند؟!
...
[مشاهده متن کامل]

دوستان ارجمند و دانشمندم توضیح دادند که واژه سورنه هزار سال پیش در شعر رودکی سمرقندی به وضوح آمده است با این حال عده ای می خواهند به زور ثابت کنند سورمع واژه ای ترکیست! حال آنکه زبان ترکی و ورود ترکان به ایران سابقه ای نهایتاً ۷۰۰ ساله دارد و قرنها بعد از رودکی بوده است
آیا این ها کافی نیست و وقت آن نرسیده که در عصر انفجار اطلاعات تا دست از این تعصب بیهوده و بی معنی بر دارید؟!

علّامه مهدی بارانی:
سُرمِه، ( کحل البصر ) ماده یا خاکستری ساخته شده توسط اساتید و روحانیان است به طریقی خاص و عام، در چشم کشند، و اگر دانسته درست شودقوّت و نور چشم بیفزاید و مادامی که در چشم بود ثواب و حسنات اعمال چندان ( مضاعف ) کند، عام آن زیبنده زنان است و خاص آن زیبنده زنان و مردان روحانی ومهمترین آن سرمه سپاهانی یا به عبارتی سرمه صفاهانیست که علم آن در دسترس قلیلی از اساتید و روحانیان عالم است که خواص فراوان و شگرف دارد و چون آنرا به طریقی خاص بیامیزند و کوبند اندر زمانی خاص و اوراد مخصوص روحانی بر آن خوانند و در چشم کشند فی الفور کرامت بیفزاید و شهود مشهود میسّر گردد و بواطن هوایدا شود و اجازت آن بر عوام خلق نبود
...
[مشاهده متن کامل]

به کُردی جنوبی: سۊەرمە S�arma
درود
سرمه، اکسید یا سولفید سرب و روی است که از کوره های گدازش سرب و روی به دست می آید.
سرب در پی سادگی برون آوریِ آن از کان ( معدن ) ، یکی از کهنترین فلزهای کاربرد یافته به دست بشر است که بیشتر همراه با فلز روی به دست آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه سرب در پارسی کهن و اوستایی به ریختهای سورپ و سُرو ( sorv ) بوده است.
دوده ای که از گدازش سنگِ این دو فلز بر دیواره کوره می نشست را با نامهای سرمه و توتیا گردآوری کرده و در جایگاه ماده ای آرایشی و درمانی به کار می برده اند.
به نظر می رسد واژه سرمه از [سُربه] به دست آمده باشدبه چم [از جنس سرب]،
دگرش واجهای /ب/ /م/ به یکدیگر به فراوانی دیده می شود.
واژه توتیا نیز دگردیس شده [دوده ها]ست یعنی همان دوده هایی که بر دیواره کوره می نشسته:
دوده ها - دودیا - توتیا.
واژه سرمه در سروده های 1100 ساله رودکی پارسیگو دیده می شود که نشان دیگری بر پارسی بودن این واژه است ولی ادعای ترکی بودن این واژه را چه بُنمایه کهنی پشتیبانی می کند؟
دور از ذهن نیست که سرمه پس از درونشد به ترکی، با چسبیدن یک پسوند [مک یا ماق] به آن، کاربرد کارواژه ای به چم مالیدن و کشیدن و. . نیز پیدا کرده باشد!

دوستان فارس فقط یکسری حرفهای بی منطق بدون پشتوانه ی علمی میزنن
فقط میگویند سرمه یک واژه ی پارسی هست و لی نمیدانن ریشه ی آن چیست میگن اسم دختره ولی معنای آن را نمیدانند
واژه گان فارسی اغلب وام واژه هاییست از زبانهای دیگر
...
[مشاهده متن کامل]

زبان فارسی زبانیست ابداعی از ترکیب زبانهای دیگر که گویشوران آن تنها درباریان بودن
برای همینه که اغلب واژه هایی که در فارسی رواج دارند را نمیتوان ریشه یابی کرد
سرمه= سورمک ، سوتمک به معنای کشیدن و مالیدن

سوروتمه یعنی به حرکت در اوردن و راندن
سورمه یعنی مالیدن
سوروتمه رو که شما سورتمه مینویسید
به هر حال بنظر تشابه اسمی میاد
در زبان ترکی سورمک یا سورمگ به معنای راندن است . . سورتمک یا سورتمگ به معنای مالیدن است . . چکمک یا چکمگ به معنای کشیدن . .
اگر گویش سرمه در زبان ترکی مقصود از کشیدن یا مالیدن باشد پس باید سوورتمه تلفظ شود . .
در اینصورت ترکی بودن کلمه سرمه مردود است .
سورمه - ترمه، اسم های پارسی دخترانه است.
ترمه یک نوع پارچه پارسی
سورمه در ابتدا یک� رنگ در زبان پارسی بوده� است.
سورمه دوزی ، ملیله دوزی بر روی پارچه های مانند ترمه به دوخت های خطی میگفتند که قدمتش به تاریخ ایران باستان میرسد در حکومتهای هخامنشیان و ساسانیان
...
[مشاهده متن کامل]

سورمه که به یک نوع� لوازم آرایشی هم میگویند بخواطر رنگ سرمه ای آن مواد آرایشی است.
و از اونجایی که زبان ترکی قدمتش بسیار پاینتر از زبان پارسی است و با مهاجرت ترکها و مغولها به سمت ایران احتمالا با دیدن سورمه ای که به چشم میکشیدند و شنیدن به آن ماده سورمه میگویند فکر کردن سورمه منظور مالیدن و کشیدن یا رانندگی است برای همین یک واژه در زبان تُرکی از سورمه ساختند که به مالیدن و یا کشیدن معنی میدهد البته طبق گفته های خود تُرکها که میگویند همچین واژه ای را دارند.
غیر این نمیتونه باشه، زیرا سورمه یک رنگ است و از ( سور ) به معنای خورشید گرفته شده و احتمالا هم ( مه ) به معنای رنگ خورشید مه الود است زمانی که خورشید گرفتگی ایجاد میشه رنگ خورشید به رنگ سورمه ای در می آید
خورشید مه ای =� خورشید مه آلود = خورشید گرفتگی
سور گرفتگی= سور مه آلود= سور مه ای

سُرمه واژه ای پارسی است.
همچنان سرمه که دخت خوبروی
هم بسان گرد بردار از اوی
خوب است یک متن کهن تُرکی نشان بدهید و آنهم کهنتر از رودکی که چنین واژه ای را داشته باشد.
هیچ نوشته تُرکی ای وجود ندارد کهنتر از رودکی پارسیگوی
...
[مشاهده متن کامل]

سورمه یک نام دخترانه پارسی
و همچنین یک رنگ در پارسی است.
سند و مدرکی بر واژه دزدی از زبان پارسی.

تکبعلی یا تکبه لی؟؟پنجعلی یا پنجه لی ( کسی که پنجه های بزرگ دارد ) . غمزعلی یا غمزه لی. . سبزعلی یا سبزه لی. . گنجعلی یا گنجه لی ( کسی که اهل گنجه است مثل نظامی گنجوی ) . سلقعلی یا سلقه لی ( کسی که با
...
[مشاهده متن کامل]
سلیقه است. مثل کوکب خانم ) . . . . شیرعلی یا شیره لی ( مثل شیره لی خورما ) . . . لی و لو علامت نسبیت در تورکی است. مثل تهران لی. تبریزلی. موغانلو. خمارلو. . . . . سورمعلی یا سورمه لی ( مثل باریش آخار سو )

این واژه فارسی هست که سور بوده که شده سورمه و ریشه اش فارسیه
شاید هم مرتبط با کلمه سرب باشد!
سرمه یا سورمه در ترکی از مصدر سورماق به معنی راندن
معنی دیگرش مالیدن از سورتماق
سورتمه که کلمه ترکی از سورماق یا رانده شدن هست
__________________
سرمه رنگ خاکستری سولفور دار در فارسی
سرمه ای رنگ گرد سولوفور
سرمه ( سورمه ) در ترکی یعنی مالیدنی
و همچنین مالیدنی اطراف دور چشم
سرمه از ریشه پارسی �سور� به معنی خورشید است، که بیشتر رنگ ها از همین ریشه هستند مانند سرخ ( سور ) ، زرد یا زر ( سور ) ، سبز ( سور ) ، سیاه ( از ریشه سور، در آلمانی هم schwarz ) ، صورتی ( سور ) و . . .
به نام خدا
ماده ای ست که اغلب زنان به دور چشم می کشند، البته برای مردان نیز جایز است.
توتیا
سرمه یک کلمه ترکی است. از فعل سورماق ( راندن، رانندگی کردن، کشیدن ) کشیدن موادی روی چشم ، مالیدن مواد روی چشم
در پارسی" راسخت"
بندهایی به نازکی نخ از جنس فلز که به صورت فنر درآمده و برای گل دوزی استفاده می شود که بیشتر به رنگ طلایی و نقره ای می باشد.
سرمه :با ریشه ترکی
سورمه = سور ( سورمه‏ک : کشیدن، مالیدن ) مه ( پسوند ) = کشیدنی، مالیدنی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)