سرمشق. [ س َ م َ ] ( اِ مرکب ) قطعه نوشته خوش نویس که بعرف آن را تعلیم گویند. ( غیاث ). قطعه نوشته خوشنویس که بعرف آن را تعلیم گویند و آن را در نظر داشته مشق کنند. ( آنندراج ) : آیینه بود تخته مشق آن زمان که عقل سرمشق روشنایی باطن ز ما گرفت.
نعمت خان عالی ( از آنندراج ).
بگذار از قلمرو تقدیر پا برون سرمشق خویش ساز خط سرنوشت را.
ملا طاهر غنی ( از آنندراج ).
|| نمونه. || دستورالعمل.
فرهنگ فارسی
نمونه ودستورکار، طی که آموزگاربه شاگردبدهد ۱ - خطی که استاد خطاط محض نمونه برای شاگردان نویسد تا از روی آن مشق کنند . ۲ - نمونه انموذج .
فرهنگ معین
(سَ . مَ ) [ فا - ع . ] (اِمر. ) ۱ - خطی که استاد محض نمونه برای شاگردان نویسد تا از روی آن مشق کنند. ۲ - نمونه ، الگو.
فرهنگ عمید
۱. خطی که آموزگار و معلم خط بنویسد تا شاگرد از روی آن مشق کند. ۲. (صفت ) نمونه، الگو.