سرمستی

/sarmasti/

مترادف سرمستی: کیف، مستی، نشئه، سرخوشی، تکبر، خودخواهی، غرور

متضاد سرمستی: خماری

معنی انگلیسی:
blitheness, flush, gaminess, headiness, intoxication, jubilation

لغت نامه دهخدا

سرمستی. [ س َ م َ ] ( حامص مرکب ) مستی. مخموری :
در سر آمد نشاط سرمستی
عشق با باده کرد همدستی.
نظامی.
|| سرخوشی :
ملک زاده در آن ده خانه ای خواست
ز سرمستی در او مجلس بیاراست.
نظامی.
|| غرور. تکبر :
می دواندش ز راه سرمستی
میزدش بر بلندی و پستی.
نظامی.
|| مدهوشی.

سرمستی. [ س َ م َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کاغه بخش دورود شهرستان بروجرد. دارای 154 تن سکنه است. آب آن از قنات. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

۱ - مستی مخموری . ۲ - سر خوشی . ۳ - مدهوشی . ۴ - غرور تکبر .
ده از دهستان کاغه بخش دو رود شهرستان بروجرد .

فرهنگ معین

( ~ . ) (حامص . ) ۱ - سرخوشی . ۲ - غرور.

فرهنگ عمید

۱. مستی، سرخوشی.
۲. غرور و تکبر.

پیشنهاد کاربران

بپرس