سرلوح

لغت نامه دهخدا

سرلوح. [ س َ ل َ / لُو ] ( اِ مرکب ) نقش و نگار که به ورق اول کتاب کنند. ( غیاث ). نقش و نگار که از آب زر و اقسام الوان بجای بسم اﷲ بر عنوان کتاب کنند و تنها لوح نیز آمده. ( آنندراج ). زینت که بر سر کتاب یا ابواب و فصول آن کنند از تذهیب و جز آن. ( یادداشت مؤلف ) :
دنیاطلبان بی خبر از مطلب اصل اند
چون طفل که مشغول به سرلوح کتاب است.
نعمت خان عالی ( از آنندراج ).
کنون مردمانند از او چاره جو
که مالیده سرلوح صندل از او.
میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

نقش و نگار که بورق اول کتاب کنند .

پیشنهاد کاربران

بپرس