سرعت

/sor~at/

مترادف سرعت: تعجیل، عجله ، تندروی، تندی، شتاب

متضاد سرعت: آهستگی، بطی ء، کندی

برابر پارسی: شتاب، بادپایی، چالاکی

معنی انگلیسی:
speed, rapidity velocity, celerity, clip, dispatch, expedition, fastness, fleetness, haste, promptness, quickness, rapidity, speediness, swiftness

لغت نامه دهخدا

سرعت. [ س ُ ع َ ] ( ع اِمص ) سرعة. شتاب. مولانا یوسف بن مانع در شرح نصاب نوشته اند که فی الحقیقت معنی سرعت شتاب نیست زیرا که شتاب ترجمه عجلت است و معنی شتاب زود کردن کاری است. و فرق میان سرعت و عجلت آن است که سرعت عمل بسیار کردن است در زمان اندک و عجلت شتاب کاری است پیش از هنگام ، ولیکن هر دو بجای همدیگر مستعمل میشوند و در منتخب است که سرعت شتاب کردن به کاری در اول وقت و آن محمود است و عجلت شتاب کردن پیش از وقت و آن مذموم است. ( غیاث ) ( آنندراج ). شتافتن : و من در نفس خود اینقدر قوت و سرعت می یابم که در خدمت مردان یار شاطر باشم. ( گلستان سعدی ).
صباسرعتی رعدبانگ ادهمی
که بر برق پیشی گرفتی همی.
سعدی.
- سرعت انتقال ؛ بزودی دریافتن. فهم مطلبی در اندک زمان.
- سرعت انزال ؛ بیماریی است که آب گاه آرامش زود برجهد. ( یادداشت مؤلف ).
- سرعت فهم ؛ نوع دوم از انواع هفت گانه که در تحت جنس حکمت است و آن عبارت است از آنکه نفس را حرکت از ملزومات به لوازم ملکه شده باشد و در آن تفصیل به مکثی محتاج نشود. ( نفایس الفنون ).
|| زودی و جلدی و چابکی و چالاکی. || شتاب زدگی. ( ناظم الاطباء ).
- سرعت کردن ؛ شتاب کردن و عجله نمودن. ( ناظم الاطباء ).

سرعة. [ س ُ ع َ ] ( ع اِمص ) شتاب. نقیض بطؤ. یقال :عجبت من سرعة ذاک. ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). زود شدن. ( دهار ). تندی. مقابل بطؤ، کندی. یقال : عجبت من سرعة ذلک الامر؛ عجب شدم از زودی آن کار. ( مهذب الاسماء ). رجوع به سرعت شود.

فرهنگ فارسی

شتافتن، تندرفتن، شتاب، تندی وتیزی، نقیض کندی
۱ - ( مصدر ) تند رفتن مقابل بطوئ . ۲ - ( اسم ) تندی تیزی مقابل بطوئ کندی . ۳ - راهی را که متحرک در مدت یک ثانیه می پیماید تندی . یا سرعت متوسط . مسافتی که متحرک به طور متوسط در یک ثانیه طی نماید برای به دست آوردن راه پیموده شده را بر زمان حرکت تقسیم نموده در نتیجه سرعت متوسط به دست آید .
شتاب شتافتن زودی و جلدی و چابکی و چالاکی

فرهنگ معین

(سُ عَ ) [ ع . سرعة ] ۱ - (مص ل . ) تند رفتن . ۲ - (اِمص . ) تندی .

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ کندی] شتاب، تندی و تیزی.
۲. (اسم ) (فیزیک ) مسافت طی شده در واحد زمان که با کیلومتر، متر بر ثانیه، سال نوری و امثال آن سنجیده می شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{velocity} [ژئوفیزیک] در لرزه شناسی، آهنگ انتشار موج لرزه ای بدون اشاره به راستایی مشخص

واژه نامه بختیاریکا

تِرات؛ قیر؛ یُرغه؛ تیچ؛ دَو؛ زرق ( زَوَرق )

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تندی و شتاب در حرکت یا کار را سرعت گویند. از احکام مرتبط با آن در بابهایی نظیر طهارت، صلات، حج، اطعمه و اشربه و دیات سخن گفته اند.
قرآن کریم در مقام ستایش مؤمنان، شتاب در کارهای خیر را از ویژگیهای آنان می شمارد؛ چنان که در آیه ای دیگر به آنان دستور می دهد: «به سوی مغفرت و آمرزش پروردگارتان و بهشتی که پهنای آن همه آسمانها و زمین را فرا گرفته است، بشتابید».
← سرعت در مغفرت الهی
علاوه بر موارد فوق ،احکامی هم برای سرعت در فقه مطرح شده است.
← حرکت دادن شتابان جنازه
تند حرکت کردن هنگام سعی بین صفا و مروه مستحب است.
سرعت در وادی محسّر
...

دانشنامه عمومی

سرعت (فیلم ۱۹۳۶). «سرعت» ( انگلیسی: Speed ) یک فیلم اکشن سیاه و سفید آمریکایی محصول کمپانی مترو گلدوین مایر تولید سال ۱۹۳۶ به کارگردانی ادوین ال مارین است. جیمز استوارت در اولین نقش اصلی خود و وندی باری در آن بازی کردند. اگرچه این فیلم فقط یک فیلم کم هزینه «درجه ۲» بود، اما به دلیل فیلم برداری واقع گرایانه اش توسط لستر وایت، که شامل صحنه هایی از مسابقه ایندیاناپولیس و فیلمبرداری در محل در بستر دریاچه خشک موروک بود، قابل توجه بود. [ ۱]
عکس سرعت (فیلم ۱۹۳۶)

سرعت (مجموعه تلویزیونی). سرعت ( انگلیسی: Speed ) مجموعه تلویزیونی شش قسمتی ساخت بی بی سی با اجرای جرمی کلارکسون است که درباره ی تاریخچه وسایل حمل و نقل سریع، مانند هواگردها، قایق ها و خودروها است. این مجموعه برای نخستین بار در بریتانیا در سال ۲۰۰۱ از شبکه بی بی سی وان پخش شد.
عکس سرعت (مجموعه تلویزیونی)

سرعت (نسبیت خاص). سرعت نسبیتی ( انگلیسی: Relativistic speed ) یا ( Relativistic velocity ) به سرعتی اشاره دارد که در آن شیمی کوانتومی نسبیتی برای دقت مطلوب اندازه گیری پدیدهٔ مشاهده شده قابل توجه می شود. اثرهای نسبیتی آن تفاوت ها بین مقدارهای محاسبه شده توسط مدل هایی هستند که نسبیت را در نظر می گیرند و در نظر نمی گیرند. [ ۱] واژگان مرتبط عبارتند از: سرعت، تند و تیز بودن که سرعت مناسب است. سرعت در این مفهوم یک عدد اسکالر ( سرعت برداری ) است، که بزرگی بردار سرعت است که در نسبیت چهار سرعت و در فضای سه بعدی اقلیدسی سه سرعت است. سرعت تجربی به عنوان سرعت متوسط اندازه گیری می شود، اگرچه دستگاه های رایج رایج می توانند سرعت را در فواصل بسیار کوچک و سرعت آنی را تقریباً تقریبی تخمین بزنند. مغایرت های غیر نسبیتی شامل خطای کسینوس است که در دستگاه های تشخیص سرعت زمانی رخ می دهد که تنها یک جزء اسکالر از سه سرعت اندازه گیری می شود و اثر داپلر که ممکن است بر مشاهدات طول موج و فرکانس تأثیر بگذارد.
عکس سرعت (نسبیت خاص)عکس سرعت (نسبیت خاص)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

سرعت (velocity)
تندیحرکت شیء در جهتی مفروض. سرعت کمیتی برداریاست، زیرا جهت آن نیز، علاوه بر مقدار یا تندی آن، مهم است. سرعتِ ذره ای که در مسیری منحنی حرکت می کند، در هر لحظه، در جهت خط مماس بر مسیر در آن لحظه است. سرعت متوسط(V) شیئی که در جهتی ثابت حرکت می کند، عبارت است از حاصل تقسیم مسافتی که شی ء پیموده(S) بر زمـانی که صرف این حرکت شـده است(t): (فرمول ۱).فرمول ۱:

جدول کلمات

شتاب , تندی

مترادف ها

acceleration (اسم)
شتاب، سرعت، تسریع، افزایش سرعت، تندی، تعجیل

haste (اسم)
شتاب، سرعت، عجله

speed (اسم)
شتاب، سرعت، تندی، وضع، حالت، کامیابی، میزان شتاب، درجه تندی

velocity (اسم)
شتاب، سرعت، تندی

rapidity (اسم)
سرعت، تندی

rate (اسم)
سرعت، میزان، روش، نرخ، در چند

pace (اسم)
سرعت، تندی، شیوه، قدم، گام

expedition (اسم)
سرعت، تسریع، سفر، اردوکشی، هیئت اعزامی

celerity (اسم)
سرعت، تندی، چابکی

promptitude (اسم)
سرعت، چالاکی، فوریت، زرنگی، سریع العملی

fastness (اسم)
سرعت، تندی، استواری، سفتی، محکمی

headway (اسم)
سرعت، پیشرفت، بلندی طاق

speeding (اسم)
سرعت

quickness (اسم)
سرعت، فرزی

فارسی به عربی

استعجال , سرعة , سریع , نسبة

پیشنهاد کاربران

این متن نمونه ای از همان تحریف های رایج ضدعلمی است که بدون آشنایی با زبان شناسی تاریخی و منابع معتبر، سعی می کند همهٔ واژه های فارسی یا عربی را �ترکی� معرفی کند. اجازه بدهید با استناد به منابع زبان شناسی معتبر، نکته به نکته بررسی کنیم:
...
[مشاهده متن کامل]

- - -
۱. واژه �خیز�
فارسی باستان: ریشه در فعل xiz - ( به معنای برخاستن، جهیدن ) دارد.
متون کهن: در شاهنامه فردوسی بارها آمده: �به خیز و به تازان برون شد ز جای�.
مقایسه اوستایی: واژهٔ اوستایی xiz - به معنای �برخاستن� است.
🔹 پس �خیز� واژه ای اصیل ایرانی است و هیچ ارتباطی با �قیزماق� ترکی ندارد.
- - -
۲. واژه �قیزماق� در ترکی
در ترکی به معنای �عصبانی شدن / سرخ شدن� است.
هیچ ارتباط واج شناختی و ریشه ای با xiz - ایرانی ندارد.
شباهت آوایی �خ� و �ق� یا �ز� و �ز� دلیل اشتقاق نیست ( این خطای زبان شناسیِ عامیانه است ) .
- - -
۳. واژه �سرعت� و �سریع�
منشأ: عربی، از ریشهٔ سرعَ ( به معنای شتابید، تند شد ) .
لغت نامه های عربی: لسان العرب ( ابن منظور ) ، تاج العروس ( زَبیدی ) .
نکته: این واژه ها در فارسی و ترکی و اردو و دیگر زبان های اسلامی از عربی گرفته شده اند.
- - -
۴. واژه �سیر�
در عربی: از ریشه سارَ → �سَیْر� = رفتن، حرکت.
در فارسی: پیش از اسلام، �سیر� به معنای �خوراک / غذا� بوده ( اوستایی: xvar - ) .
�سیرمک� و �سیریجی� در ترکی بعدها از شکل عربی �سیر� و �مسیر� وارد شده اند، نه برعکس.
- - -
۵. واژه �چالاک�
در فارسی میانه: čārak = چست و چابک ( نمونه در متون پهلوی ) .
در کردی امروزی هم �چالاک� = فعال.
ارتباطی با فعل ترکی �چالماق� ( زدن ) ندارد.
- - -
۶. واژه �شتاب�
در متون کهن فارسی آمده: �شتاب کردن� ( یعنی تعجیل کردن ) .
ریشه از šut - در فارسی باستان ( به معنای دویدن، راندن ) .
دهخدا و حاشیهٔ پورداود بر اوستا این را تأیید کرده اند.
- - -
۷. واژه �تیز�
در اوستایی: tizi - = تند، تیز، شدید.
در فارسی باستان هم همین معنی داشته.
در متون فارسی هزار ساله به وفور آمده: �اسب تیزتاز� ( فردوسی ) .
ارتباطی با �دیز� ترکی ندارد.
- - -
جمع بندی علمی
1. �خیز�، �شتاب�، �چالاک�، �تیز� → ریشه ایرانی ( اوستایی / فارسی باستان ) .
2. �سرعت� و �سریع� → عربی ( واردشده به فارسی و ترکی ) .
3. �سیر� ( به معنای حرکت ) → عربی. ( در فارسی باستان معنای دیگر داشته ) .
4. �قیزماق� و دیگر افعال ترکی هیچ نقشی در پیدایش این واژه ها ندارند.
- - -
منابع معتبر برای مطالعه:
Bartholomae, Christian. Altiranisches W�rterbuch.
Mayrhofer, Manfred. Etymologisches W�rterbuch des Altindoarischen.
اوستا، ترجمه جلیل دوستخواه.
دهخدا، لغت نامه.
فره وَشی، بهرام. فرهنگ پهلوی.
- - -
👉 نتیجه: شباهت ظاهری چند واژه دلیل بر �ترکی بودن� آن ها نیست. زبان شناسی تاریخی با قواعد دقیق تطور واجی و شواهد متنی کار می کند. این دست ادعاها بیشتر زبان شناسی خیالی و تبلیغاتی هستند، نه پژوهش علمی.
- - -

خود کلمه تیز همون دیز ترکی هست یعنی صاف بودن چیزی، در چاقو منظور از تیزی صاف بودن و برنده بودن لبه چاقو هست، تیز رفتن یعنی صاف و مستقیم رفتن، این تیزی یعنی صاف و برنده بودن لبه چاقو خودش باعث شده تیزی
...
[مشاهده متن کامل]
بر اساس مغهوم برنده بودن چاقو مفاهیم دیگری مثل شیبدار بودن جایی مثل کوه رو به خودش بگیره که اینجا معنی شدت داره، کوه تیزی هست یعنی شیب خیلی تندی دارد. که این خلاف معنی اولیه کلمه هست در فارسی اکثر کلمات ترکی هست دوستان فقط با معنی خود کلمه میخان یک کلمه رو تفسیر کنند، برای هر کلمه ای باید بدونی ریشه چیه و از کجا این مفهوم میاد یعنی تا ندونی خیز و قیز معنیش چبه چطوری میخای خیزش ذو معنی کنی، اگر خیز رو فقط سرعت معنی کنی اونوقت میخای خیزش رو چی معنی کنی، در صورتی که خیزش معنی ناارامی و بلند شدن و عصبانی شدن مردم ر و به همراه داره، لذا تا ریشه چیزی رو ندونی چیه که نمیشه بگی فارسی

اکثر کلمات که نوشتن عربی واقعا عربی نیست فقط بخاطر یک ت در انتها نوشتن عربی ریشه کلمه سیر ترکی هست. سیر، سیریجی، سیرمک، سیر، مسیر، سرعت، سریع
اکثر کلمات که نوشتن عربی واقعا عربی نیست فقط بخاطر یک ت در انتها نوشتن عربی ریهش کلمه سیر ترکی هست یعنی حرکت، سیراتلی یعنی دارای حرکت و معنی شتاب و حرکت از اینجا میاد وگرنه خود سیر یعنی حرکت
یکی از دلایلی که از کلمه خیزش برای مردم و انقلاب کردن استفاده میشه اینکه که قیزماک علاوه بر رفتن با سرعت و حرمت با سرعت از ریشه قیزماک به معنی عصبانی شدند مباد لذا کلمه خیزش که میگی هم حرکت و هم عصبانی
...
[مشاهده متن کامل]
و شاکی بودن مردم مد نظر هست، قیزماک علاوهبر دین معنی سرخ شدن هم میده، به جوش امدن اینا کامات بنیادی هستند که یک چیز رو توصیف میکنند یک کت رو لذا ازش کلی برداشت و تعریف میشه کرد بهاطر همین کاربردش زیاده

کلمه چالاک نیز ترکی هست، از چالماک یعنی زدن و به سرعت فرار کردن میاد خودش کلمه ترکی هست، شتاب هم ترکی هست نود ونه درصد کلمات غیر عربی فارسی ترکی هست بدون دلیل بدون اینکه بدانید ریشه چبه مبگبد فارسی، اصلا نمیدونید کلمه از کجا میاد فقط معنیشو میدونید
اقای نارمسین شما همه کلمات ترکی رو میگید فارسی کی میگه خیز فارسیه، در ترکی قیزماک یعنی با سرعت رفتن، قیز قیوراق یعنی تند و تیز و این قیز همون خیز هست یعنی کلمه ترکی هست، من نمیدونم چرا بدون مطالعه کافی
...
[مشاهده متن کامل]
همه چیزو میگین فارسی. تازه خود سرعت هم در عربی بودنش شک هست ریشه سرعت سیر هست، سیریجی یعنی راننده، سیرمک یعنی راندن، سیر یعنی در حرکت، سریع و سرعت باز از سیر یعنی در حرکت با شتاب، اصلا هیچ دلیل بر عربی بودن این واژه ها وجود نداره

" سرعت ناگهانی. ناگهان سرعت. ناگهانی سرعت ":سرعت انفجاری.
سرعت. [ س ُ ع َ ] ( ع اِمص ) سرعة. شتاب. مولانا یوسف بن مانع در شرح نصاب نوشته اند که فی الحقیقت معنی سرعت شتاب نیست زیرا که شتاب ترجمه عجلت است و معنی شتاب زود کردن کاری است. و فرق میان سرعت و عجلت آن است که سرعت عمل بسیار کردن است در زمان اندک و عجلت شتاب کاری است پیش از هنگام ، ولیکن هر دو بجای همدیگر مستعمل میشوند و در منتخب است که سرعت شتاب کردن به کاری در اول وقت و آن محمود است و عجلت شتاب کردن پیش از وقت و آن مذموم است. ( غیاث ) ( آنندراج ) . شتافتن : و من در نفس خود اینقدر قوت و سرعت می یابم که در خدمت مردان یار شاطر باشم. ( گلستان سعدی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

صباسرعتی رعدبانگ ادهمی
که بر برق پیشی گرفتی همی.
منبع. لغت نامه دهخدا

دوستان سرعت برابر شتاب یا تندی نیست.
شتاب عامل سرعت است و نه خود آن.
تندی هم با سرعت متفاوت است
شتاب
" سُرعَت # کُندَت " .
سرعت=خیز ، تندی
( خیز بن فعل خیزیدن ، مانند برخیزیدن )
speed: هنگار
Velocity: تندی
Acceleration: شتاب
در فیزیک
سرعت fleetness ( هنگامی که حرکت میکنیم و جهت داریم مثلا ۲۳ کیلومتر بر ساعت به سمت شرق )
تندی speed ( وقتی فقط مقدار تندی رو داریم و جهت رو نمیدونیم یعنی میگیم ۲۳ کیلومتر بر ساعت )
معنی میشه
سرعت برابر شتاب و چالاکی و تندی و تیزی است.
از پسوند" ا "نیز می توانیم برای ساخت واژه بهره ببریم، می توان واژه تندا را برای واژه سرعت بسازیم.
پس:
سرعت
گویش:sor - at
ریشه از:عربی
برابر پارسی:شتاب، تندی، تیزی، تندا
در ترکی استانبولی از واژه پارسی Hız یا خیز استفاده میشود. ما نیز میتوانیم بگوییم خیز یا خیزش ولی واژه های بهتری همچون تیزی و هنگارد موجود است. دوستانی که گفته اند تندی باید بگوییم تندی با سرعت یکی نیست، یکی Speed است دیگری Velocity
هنگار
منبع: آبادیس
https://abadis. ir/fatofa/هنگار/
واژه سرعت
معادل ابجد 730
تعداد حروف 4
تلفظ sor'at
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: سرعة]
مختصات ( سُ عَ ) [ ع . سرعة ]
آواشناسی sor'at
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
🇮🇷 همتای پارسی: تندی 🇮🇷
تندی - به سرعتی
تگ، هنگار، روندی ( پهلوی )
از فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه نوشته ابوالقاسم پرتو
در مجمع البیان می گوید: فرق بین سرعت و عجله این است که سرعت به معنای جلو افتادن در کاری است که جلو افتادن در آن جایز باشد. پس سرعت ( از آنجائی که همیشه در کار خیر به کار می رود ) خود یکی از صفات ممدوح
...
[مشاهده متن کامل]
است . و ضد آن ( ابطاء کندی ) است . که صفت ناپسندی است ، به خلاف عجله که چون به معنای شتافتن و جلو افتادن در کاری است که نباید در آن شتاب کرد. لذا از صفات نکوهیده و مذموم به شمار می رود. و ضد آن ( اناة - درنگ و تانی ) است که از صفات پسندیده است . و ظاهرا سرعت در اصل ، وصف حرکت ، و عجله وصف متحرک بوده ، ( بعدها به خود متحرک هم گفته اند مسارع ، وگرنه در اصل لغت موارد هر یک غیر مورد دیگری است ) . ( تفسیر المیزان )

جالب است که نامِ گیاهی به نامِ "SPEEDwell" را در فارسی "سیزاب" می نامند.
در پارسیگ، تیزی، سرعت بوده.
دیسه دیگر تیزی، سیزی است.
می توانیم داشته باشیم:
سیزیدن = to speed up. سرعت گرفتن.
سیزِش = فرایند سرعت گرفتن.
سیزاندن = سرعت بخشیدن. To accelerate.
سیزانش = فرایند آن.
...
[مشاهده متن کامل]

واسیزیدن = سرعت کم کردن. To slow down.
واسیزش = فرایند.
واسیزاندن = از سرعت کاهیدن. To decelerate.
واسیزانش = فرایند آن.
همسانی آوایی سیز با "سپید = speed" ، "سرعت" و همچنین "تیز" می تواند به رواجیدگی این واژه بکُمَکد.

دوستان گرامی برابر پارسی سرعت تندی ، تیزی ، هست
نیک بنگرید که تند یا تیز نگوییم ایواز بگوییم تندی یا تیزی واک ی را بایست در واژه بنگاریم تا مراد و فردید خود را نیک برسانیم
با اینکه خود واژه ی سرعت برگرفته از سر خوردن و یا سُریدن هست ولی برابر دیگر آن واژه ی خیز از خیزش است.
فرز. تند . تیز. همانند دوستم خیلی فرزه . دوستم خیلی تیزه . دوستم خیلی تند و تیزه .
اگه بخوایم جایگزینی واسه سرعت بذاریم من که میگم : هنگارد یا هنگار رو بذارید. هم خوش آهنگه هم چم خودشو میده.
تعجیل، عجله، تندروی، تندی، شتاب
سُرعَت
این واژه پارسی یا ایرانی است و در پارسی میانه :
سُرگَت و سُرئَت گفته و نوشته و از پارسی به اربی رفته و همان واژهء سُریدن و سُراندن و سُرخوردن و ابزار بازی به نام : سُرسُره است.
انگلیسی : speed
...
[مشاهده متن کامل]

speed : s - peed
s = پیشوند به مینه اَز ، آز پارسی و فهمیدهء بیشی
peed = به مینهء باد ، همان گونه که در پارسی هم بادپای کنایه از سَریع و پُرشتاب است
peed = baad

روند
تندی، روندگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)