سلام عرض ادب سرعت خودش ریشه اش ترکی میاد، سورآت، قدیما تیزترین وسیله یاحیوانی که حمل ونقل کنه به وسیله اسب بود، سورآت ینی سوارکاری کردن بااسب، سورآتلی به سرعت. . . .
سرعت = تُندنا ، فِرزی
این متن نمونه ای از همان تحریف های رایج ضدعلمی است که بدون آشنایی با زبان شناسی تاریخی و منابع معتبر، سعی می کند همهٔ واژه های فارسی یا عربی را �ترکی� معرفی کند. اجازه بدهید با استناد به منابع زبان شناسی معتبر، نکته به نکته بررسی کنیم:
... [مشاهده متن کامل]
- - -
۱. واژه �خیز�
فارسی باستان: ریشه در فعل xiz - ( به معنای برخاستن، جهیدن ) دارد.
متون کهن: در شاهنامه فردوسی بارها آمده: �به خیز و به تازان برون شد ز جای�.
مقایسه اوستایی: واژهٔ اوستایی xiz - به معنای �برخاستن� است.
🔹 پس �خیز� واژه ای اصیل ایرانی است و هیچ ارتباطی با �قیزماق� ترکی ندارد.
- - -
۲. واژه �قیزماق� در ترکی
در ترکی به معنای �عصبانی شدن / سرخ شدن� است.
هیچ ارتباط واج شناختی و ریشه ای با xiz - ایرانی ندارد.
شباهت آوایی �خ� و �ق� یا �ز� و �ز� دلیل اشتقاق نیست ( این خطای زبان شناسیِ عامیانه است ) .
- - -
۳. واژه �سرعت� و �سریع�
منشأ: عربی، از ریشهٔ سرعَ ( به معنای شتابید، تند شد ) .
لغت نامه های عربی: لسان العرب ( ابن منظور ) ، تاج العروس ( زَبیدی ) .
نکته: این واژه ها در فارسی و ترکی و اردو و دیگر زبان های اسلامی از عربی گرفته شده اند.
- - -
۴. واژه �سیر�
در عربی: از ریشه سارَ → �سَیْر� = رفتن، حرکت.
در فارسی: پیش از اسلام، �سیر� به معنای �خوراک / غذا� بوده ( اوستایی: xvar - ) .
�سیرمک� و �سیریجی� در ترکی بعدها از شکل عربی �سیر� و �مسیر� وارد شده اند، نه برعکس.
- - -
۵. واژه �چالاک�
در فارسی میانه: čārak = چست و چابک ( نمونه در متون پهلوی ) .
در کردی امروزی هم �چالاک� = فعال.
ارتباطی با فعل ترکی �چالماق� ( زدن ) ندارد.
- - -
۶. واژه �شتاب�
در متون کهن فارسی آمده: �شتاب کردن� ( یعنی تعجیل کردن ) .
ریشه از šut - در فارسی باستان ( به معنای دویدن، راندن ) .
دهخدا و حاشیهٔ پورداود بر اوستا این را تأیید کرده اند.
- - -
۷. واژه �تیز�
در اوستایی: tizi - = تند، تیز، شدید.
در فارسی باستان هم همین معنی داشته.
در متون فارسی هزار ساله به وفور آمده: �اسب تیزتاز� ( فردوسی ) .
ارتباطی با �دیز� ترکی ندارد.
- - -
جمع بندی علمی
1. �خیز�، �شتاب�، �چالاک�، �تیز� → ریشه ایرانی ( اوستایی / فارسی باستان ) .
2. �سرعت� و �سریع� → عربی ( واردشده به فارسی و ترکی ) .
3. �سیر� ( به معنای حرکت ) → عربی. ( در فارسی باستان معنای دیگر داشته ) .
4. �قیزماق� و دیگر افعال ترکی هیچ نقشی در پیدایش این واژه ها ندارند.
- - -
منابع معتبر برای مطالعه:
Bartholomae, Christian. Altiranisches W�rterbuch.
Mayrhofer, Manfred. Etymologisches W�rterbuch des Altindoarischen.
اوستا، ترجمه جلیل دوستخواه.
دهخدا، لغت نامه.
فره وَشی، بهرام. فرهنگ پهلوی.
- - -
👉 نتیجه: شباهت ظاهری چند واژه دلیل بر �ترکی بودن� آن ها نیست. زبان شناسی تاریخی با قواعد دقیق تطور واجی و شواهد متنی کار می کند. این دست ادعاها بیشتر زبان شناسی خیالی و تبلیغاتی هستند، نه پژوهش علمی.
- - -
" سرعت ناگهانی. ناگهان سرعت. ناگهانی سرعت ":سرعت انفجاری.
سرعت. [ س ُ ع َ ] ( ع اِمص ) سرعة. شتاب. مولانا یوسف بن مانع در شرح نصاب نوشته اند که فی الحقیقت معنی سرعت شتاب نیست زیرا که شتاب ترجمه عجلت است و معنی شتاب زود کردن کاری است. و فرق میان سرعت و عجلت آن است که سرعت عمل بسیار کردن است در زمان اندک و عجلت شتاب کاری است پیش از هنگام ، ولیکن هر دو بجای همدیگر مستعمل میشوند و در منتخب است که سرعت شتاب کردن به کاری در اول وقت و آن محمود است و عجلت شتاب کردن پیش از وقت و آن مذموم است. ( غیاث ) ( آنندراج ) . شتافتن : و من در نفس خود اینقدر قوت و سرعت می یابم که در خدمت مردان یار شاطر باشم. ( گلستان سعدی ) .
... [مشاهده متن کامل]
صباسرعتی رعدبانگ ادهمی
که بر برق پیشی گرفتی همی.
منبع. لغت نامه دهخدا
دوستان سرعت برابر شتاب یا تندی نیست.
شتاب عامل سرعت است و نه خود آن.
تندی هم با سرعت متفاوت است
شتاب
" سُرعَت # کُندَت " .
سرعت=خیز ، تندی
( خیز بن فعل خیزیدن ، مانند برخیزیدن )
speed: هنگار
Velocity: تندی
Acceleration: شتاب
در فیزیک
سرعت fleetness ( هنگامی که حرکت میکنیم و جهت داریم مثلا ۲۳ کیلومتر بر ساعت به سمت شرق )
تندی speed ( وقتی فقط مقدار تندی رو داریم و جهت رو نمیدونیم یعنی میگیم ۲۳ کیلومتر بر ساعت )
معنی میشه
سرعت برابر شتاب و چالاکی و تندی و تیزی است.
از پسوند" ا "نیز می توانیم برای ساخت واژه بهره ببریم، می توان واژه تندا را برای واژه سرعت بسازیم.
پس:
سرعت
گویش:sor - at
ریشه از:عربی
برابر پارسی:شتاب، تندی، تیزی، تندا
در ترکی استانبولی از واژه پارسی Hız یا خیز استفاده میشود. ما نیز میتوانیم بگوییم خیز یا خیزش ولی واژه های بهتری همچون تیزی و هنگارد موجود است. دوستانی که گفته اند تندی باید بگوییم تندی با سرعت یکی نیست، یکی Speed است دیگری Velocity
هنگار
منبع: آبادیس
https://abadis. ir/fatofa/هنگار/
واژه سرعت
معادل ابجد 730
تعداد حروف 4
تلفظ sor'at
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: سرعة]
مختصات ( سُ عَ ) [ ع . سرعة ]
آواشناسی sor'at
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
🇮🇷 همتای پارسی: تندی 🇮🇷
تندی - به سرعتی
تگ، هنگار، روندی ( پهلوی )
از فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه نوشته ابوالقاسم پرتو
در مجمع البیان می گوید: فرق بین سرعت و عجله این است که سرعت به معنای جلو افتادن در کاری است که جلو افتادن در آن جایز باشد. پس سرعت ( از آنجائی که همیشه در کار خیر به کار می رود ) خود یکی از صفات ممدوح
... [مشاهده متن کامل] است . و ضد آن ( ابطاء کندی ) است . که صفت ناپسندی است ، به خلاف عجله که چون به معنای شتافتن و جلو افتادن در کاری است که نباید در آن شتاب کرد. لذا از صفات نکوهیده و مذموم به شمار می رود. و ضد آن ( اناة - درنگ و تانی ) است که از صفات پسندیده است . و ظاهرا سرعت در اصل ، وصف حرکت ، و عجله وصف متحرک بوده ، ( بعدها به خود متحرک هم گفته اند مسارع ، وگرنه در اصل لغت موارد هر یک غیر مورد دیگری است ) . ( تفسیر المیزان )
جالب است که نامِ گیاهی به نامِ "SPEEDwell" را در فارسی "سیزاب" می نامند.
در پارسیگ، تیزی، سرعت بوده.
دیسه دیگر تیزی، سیزی است.
می توانیم داشته باشیم:
سیزیدن = to speed up. سرعت گرفتن.
سیزِش = فرایند سرعت گرفتن.
سیزاندن = سرعت بخشیدن. To accelerate.
سیزانش = فرایند آن.
... [مشاهده متن کامل]
واسیزیدن = سرعت کم کردن. To slow down.
واسیزش = فرایند.
واسیزاندن = از سرعت کاهیدن. To decelerate.
واسیزانش = فرایند آن.
همسانی آوایی سیز با "سپید = speed" ، "سرعت" و همچنین "تیز" می تواند به رواجیدگی این واژه بکُمَکد.
دوستان گرامی برابر پارسی سرعت تندی ، تیزی ، هست
نیک بنگرید که تند یا تیز نگوییم ایواز بگوییم تندی یا تیزی واک ی را بایست در واژه بنگاریم تا مراد و فردید خود را نیک برسانیم
با اینکه خود واژه ی سرعت برگرفته از سر خوردن و یا سُریدن هست ولی برابر دیگر آن واژه ی خیز از خیزش است.
فرز. تند . تیز. همانند دوستم خیلی فرزه . دوستم خیلی تیزه . دوستم خیلی تند و تیزه .
اگه بخوایم جایگزینی واسه سرعت بذاریم من که میگم : هنگارد یا هنگار رو بذارید. هم خوش آهنگه هم چم خودشو میده.
تعجیل، عجله، تندروی، تندی، شتاب
سُرعَت
این واژه پارسی یا ایرانی است و در پارسی میانه :
سُرگَت و سُرئَت گفته و نوشته و از پارسی به اربی رفته و همان واژهء سُریدن و سُراندن و سُرخوردن و ابزار بازی به نام : سُرسُره است.
انگلیسی : speed
... [مشاهده متن کامل]
speed : s - peed
s = پیشوند به مینه اَز ، آز پارسی و فهمیدهء بیشی
peed = به مینهء باد ، همان گونه که در پارسی هم بادپای کنایه از سَریع و پُرشتاب است
peed = baad
روند
تندی، روندگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)