سرشکسته

/sarSekaste/

مترادف سرشکسته: خجل، شرمسار، سرافکنده، خفیف، شرم زده، بور، دماغ سوخته، مچل

متضاد سرشکسته: سرافراز، سربلند

معنی انگلیسی:
disgraced, ashamed

لغت نامه دهخدا

سرشکسته. [ س َ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) که سر اوشکسته باشد. || خجل. شرمسار :
دهی که با شکرش قند اگر کند دعوی
به سرشکسته کشندش به کوچه و برزن.
نورالدین ظهوری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کسی که سرش شکسته باشد، کنایه ازسرافکنده، شرمسار
( صفت ) سر افکنده خجل .

فرهنگ معین

(سَ. ش کَ تِ )(ص مف . )سرافکنده ، خجل .

فرهنگ عمید

۱. کسی که سرش شکسته باشد.
۲. [مجاز] سرافکنده، شرمسار، خواروخفیف.

پیشنهاد کاربران

دمغ
معنی : شکست خورده
متضاد:پیروز مندانه
این واژه درمعنی مجازی یعنی سرافکنده

بپرس