سرشک

/sereSk/

مترادف سرشک: اشک، دمع، شبنم، باران

لغت نامه دهخدا

سرشک. [ س ِ رِ ] ( اِ ) اوستا «سرسکا» ( تگرگ ). سرشک فارسی شاید از پارتی «سرسک » ( قطره ) باشد. در پهلوی «سریشک » ( قطره ). «زرشک و سرشک ، انبرباریس بود». ( لغت فرس ص 306 ). ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). اشک چشم. ( برهان ) ( آنندراج ). آب چشم که آن را اشک نیز گویند. ( غیاث ) :
ای آنکه غمگنی و سزاواری
و اندر نهان سرشک همی باری.
رودکی.
سرشک دیده به رخسار تو فروبارد
هر آنگهی که بر آماجگاه او گذری.
عماره مروزی.
ببارید پیران ز مژگان سرشک
تن پیلسم درگذشت از پزشک.
فردوسی.
عاشق از غربت بازآمده با چشم پرآب
دوستگان را به سرشک مژه برکرد ز خواب.
منوچهری.
رخ ز دیده نگاشته به سرشک
و آن سرشکش برنگ تازه سرشک.
عنصری ( از لغت فرس اسدی ).
ببارید بر چهره چندان سرشک
که زان آمدی ابر و باران برشک.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
تیر جفایت گشاده راه سرشکم
تیغ فراقت دریده پرده رازم.
خاقانی.
سرهای ناخن از رخ و رخ از سرشک گرم
چون نقش از زر و چو زر از که برآورید.
خاقانی.
به سرشک تر و خون جگرم
بسته بیرون و درون دهنت.
خاقانی.
چو دختر آمدم ازبعد این چنین پسری
سرشک چشم من از چشمه ارس بگذشت.
خاقانی.
گر چشم تو آتشی زند تیز
آبی ز سرشک من برو ریز.
نظامی.
ز مژگان خون بی اندازه میریخت
بهر نوحه سرشکی تازه میریخت.
نظامی.
این چنین دریا که گرد من درآمد از سرشک
گرد کشتی بقا گرداب منکر یافتم.
عطار.
سرشک غم از دیده باران چو میغ
که عمرم بغفلت گذشت ای دریغ.
سعدی.
سرشکم آمد و عیبم بگفت روی بروی
شکایت از که کنم خانگی است غمازم.
حافظ.
سیل سرشک ما ز دلش کین بدر نبرد
در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد.
حافظ.
|| مطلق قطره را گویند عموماً و قطره باران. ( برهان ). قطره باران و قطره هر چیز. ( لغت فرس ) :
زان می که گر سرشکی از آن درچکد به نیل
صد سال مست باشد از بوی آن نهنگ.
رودکی.
هوای ترا زآن گزیدم ز عالم
که پاکیزه تر از سرشک هوایی.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

اشک، قطره، قطره آب چشم، گریستن
زرشک

فرهنگ معین

(س رِ ) (اِ. ) قطرة اشک .

فرهنگ عمید

۱. قطرۀ آب چشم که هنگام گریستن فرو چکد، اشک، قطره.
۲. (زیست شناسی ) [قدیمی] زرشک: رخ ز دیده نگاشته به سرشک / وآن سرشکش به رنگ تازه« سرشک» (عنصری: ۳۶۷ حاشیه ).
* سرشک آتش: [قدیمی، مجاز] قطره های آب که هنگام سوختن هیزم تر از آن فرو چکد.

دانشنامه عمومی

سرشک (نائین). سرشک، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان نائین در استان اصفهان ایران است.
روستای سرشک در فاصله ی ۳۰ کیلومتری شهرستان نائین و همچنین در ۱۱۲ کیلومتری استان اصفهان قرار دارد.
سرشک در بخش مرکزی شهرستان و در دهستان لای سیاه واقع شده است. این روستا در میان ۳ رشته کوه به نام های ( سارو / سفیده / سرشک ) است.
زبان مردم روستا فارسی با گویش زرتشتی باستان میباشد.
این روستا در دهستان لای سیاه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۰، جمعیت آن ۱۳۵ نفر ( ۲۵ خانوار ) بوده است.
عکس سرشک (نائین)عکس سرشک (نائین)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

اشک

مترادف ها

drop (اسم)
اب نبات، افت، قطره، سقوط، چکه، افتادن، ژیگ، قطع مراوده، سرشک

tear (اسم)
گریه، اشک، چاک، سرشک، پارگی

فارسی به عربی

دمعة

پیشنهاد کاربران

سرشک = سر اشک =اشک سر
اشکی که از قسمت سرو ناحیه ی چشم سرازیر می شود وسرریز می کند.
پس به دودلیل :
۱ - چون از قسمت چشم که در بالای بدن انسان یعنی سر می آید پس سراشک و سرشک می گویند
۲چون ازچشم سرازیر می شود و سرریز می کند به آن اشک گفته اند .
م. سرشک تخلص آقای محمدرضا شفیعی کدکنی هستش
توی متن شعر بهار دلنشین هم بود، بگین مصراعشو بی زحمت. . .
آب حسرت
اشک
تخلص آقای شفیعی کدکنی
معنی سرشک . . اشک چشم . . . سرشکی یعنی به زبان ترکی . . گوزیاشه اختی
آب گرم ؛ اشک :
عنان تکاور همی داشت نرم
همی ریخت از دیدگان آب گرم.
فردوسی.
به آب گرم درمانده ست پایم
چو در زلفین در انگشت ازهر.
آب مژگان. [ ب ِ م ُ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) اشک :
ببدرود کردن رخ هر کسی
ببوسید با آب مژگان بسی.
فردوسی.
آب ِ مژگان ؛ اشک. سرشک :
ز بهرام چندی سخن راندند
همی آب مژگان برافشاندند.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
گوهر مژگان. [ گ َ / گُو هََ رِ م ُ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از اشک چشم باشد. ( مجموعه ٔ مترادفات ) .

آب دیده
ز مژگان خون ، بی اندازه میریخت به هی نوحی سرشکی تازه میریخت
سرشک=اشک
سرشک اشک ، آب چشم
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی - فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودکی یتیم - کین تابناک چیست که بر تاج پادشاست؟
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست - دانیم آن قَدَر که متاعی گرانبهاست
...
[مشاهده متن کامل]

نزدیک رفت پیزنی گوژ پشت و گفت - این اشک دیده من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شُبانی فریفته است - این گرگ سالهاست که با گلٌه آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است - آن پادشا که مال رعیٌت خورد گداست
بر قطره " سرشک " یتیمان نظاره کن - تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست شعر از : پروین اعتصامی

سرشک = اشک ، آب چشم
سرشک به ترکی" گؤز یاشی
حوسِین دَن سورا زینب جهانی نئیلیَه جَک؟ - " سیریشکی " قانه دؤنوب خون بهانی نئیلیه جَک؟
معنی: پس از ( شهادت ) حسین، جهان برای زینب چه ارزشی دارد؟ - " اشک چشمش " خون شده، خون بها برایش چه ارزشی دارد؟ ( اشاره دارد به پیشنهاد خون بها از طرف یزید برای قتل وجود نازنین امام حسین ( ع ) که ظاهراً از این طریق می خواسته از بازماندگان خاندان امامت دلداری و نیز جلوی خشم مردم نادم را که هر لحظه بیم خونخواهی از طرف آنها می رفت، بگیرد؛ البته این پیشنهاد از طرف خانواده امام حسین ( ع ) رد میشود.
...
[مشاهده متن کامل]

متاسفانه امروز هم یزیدیان و مستکبران دنیا فکر می کنند هر ظلم و تعدی و جنایت و بی قانونی را می توان با پول، تسویه نمود و اسفناکتر اینکه گاهاً مجاری قانونی هم برای دد منشی های خود پیدا می کنند و یا اینکه نهادهای احقاق حق و دادگستر طوری طراحی ، تربیت و نظارت می شوند که در برابر جنایتکاران انفعالی عمل کرده، دست آنها را برای ادامه جنایت باز می گذارند إ

غیر از مورد قبلی
اشک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس