سرشناس

/sarSenAs/

مترادف سرشناس: اسمی، بنام، شهره، شهیر، مبرز، مشهور، معروف، نام آور، نامدار، نامور، نامی

متضاد سرشناس: گمنام

معنی انگلیسی:
noted, outstanding, prominent, ranking, swell, well-known, distinguished

لغت نامه دهخدا

سرشناس. [ س َ ش ِ ] ( ن مف مرکب ) معروف. مشهور :
ای ز آسمان بصد درجه سرشناس تر
سِرّ دقایق ازلت از برآمده.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

معروف، مشهور، کسی که بیشترمردم اورابشناسند
( صفت ) آنکه غالب مردم او را می شناسند معروف نامی .

فرهنگ معین

( ~. ش ) (ص مر. ) معروف .

فرهنگ عمید

معروف، مشهور، کسی که بیشتر مردم او را بشناسند.

پیشنهاد کاربران

اسم و رسم دار
بلندآوازه
عاقل_درست کار
معروف یا مشهور
شناخته شده
معروف
انگشت نما
کار بلد

بپرس