سرشته

/sereSte/

مترادف سرشته: آمیخته، خمیره، عجین، معجون

معنی انگلیسی:
compound

لغت نامه دهخدا

سرشته. [س ِ رِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) معجون. ( بحر الجواهر ). معجون کرده. بدست مالیده. ( صحاح الفرس ). عجین :
بشب سرشته و آغشته خاک او از نم
بروز تیره و تاری هوای او ز بخار.
فرخی.
چو عنبر سرشته یمان و حجازی.
مصعبی ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384 ).
تف آه از دلم سرشته به خون
سبحه سوز سروش می بشود.
خاقانی.
عقابان خدنگ خون سرشته
برات کرکسان بر پر نبشته.
نظامی.
فرشته است این بصد پاکی سرشته
نیاید کار شیطان از فرشته.
جامی.
ای دوست گل سرشته را آبی بس.
؟ ( از شاهد صادق ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مخلوط شده آغشته . ۲ - خمیر گشته . ۳ - آفریده .

فرهنگ معین

(س رِ تِ ) (ص مف . ) ۱ - آمیخته ، آغشته . ۲ - خمیر گشته . ۳ - آفریده .

فرهنگ عمید

۱. خمیرشده.
۲. آغشته .

واژه نامه بختیاریکا

ششنیدِه؛ گِلِشتِه

پیشنهاد کاربران

نگاه به ( سریشیدن و سرشتن )
سرشته: منظم: منظوم
بانوی با سرشته: بانوی منظم.
سلام
معنی سرشته : بلد بودن ، درس ، و. . . . . . ، ، ،
خوشتون اومد امتیاز بدین
در آمیخته. مخلوط شده
💓💓❤❤❤
اغشته ترکیب شده

آغشته
بلد بودن هرچیزی
سرشته اغشته
مخلوط شدن با چیزی، آغشته
معنی سرشته :آغشته، ترکیب داده شده

آغشته و ترکیب شد، مخلوط شد.
مخلوط شده آغشته

ذات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس