بشب سرشته و آغشته خاک او از نم
بروز تیره و تاری هوای او ز بخار.
فرخی.
چو عنبر سرشته یمان و حجازی. مصعبی ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384 ).
تف آه از دلم سرشته به خون
سبحه سوز سروش می بشود.
خاقانی.
عقابان خدنگ خون سرشته برات کرکسان بر پر نبشته.
نظامی.
فرشته است این بصد پاکی سرشته نیاید کار شیطان از فرشته.
جامی.
ای دوست گل سرشته را آبی بس. ؟ ( از شاهد صادق ).