تا به کی از سرشب تا به سحر نالیدن
چند خوناب دل و لخت جگر خائیدن.
محمدسعید اشرف ( از آنندراج ).
سرشب. [ س َ ش َ ] ( اِ )شاهین و آن جانوری است شکاری. ( برهان ) :
پیوسته همی گوید آن سرشب تشنه
بی آب ملک صبر دهد مر عطشان را.
سنایی.
نه بیش از کلنگ است سرشب بزورکه سیلی زنانش رساند به گور.
امیرخسرو.