سرزدن به : [ اصطلاح در تداول عامه ] سرْوقت کسی رفتن،
( ( آرزو کشو را باز کرد وخندید "یادم هست آقا نعیم "کیف پول را در آورد پول داد به نعیم "زود برگرد آگهی ها را ببری . چاپخانه هم باید سر بزنی. سر برگ ها حاضر شده. "به نعیم نگاه کرد. ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص45 . ) )
( ( آرزو کشو را باز کرد وخندید "یادم هست آقا نعیم "کیف پول را در آورد پول داد به نعیم "زود برگرد آگهی ها را ببری . چاپخانه هم باید سر بزنی. سر برگ ها حاضر شده. "به نعیم نگاه کرد. ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص45 . ) )
سرْوقت کسی رفتن: [مجاز] به ملاقات او رفتن.