- رشته سردرگم ؛ رشته ای که سرش یافته نشود. ( آنندراج ) :
با رگ جان کرده ام پیوند آن موی میان
رشته حبل المتینم رشته ٔسردرگم است.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
رشته هر عقده کارم ز بس سردرگم است صد گره افکنده ام تا یک گره وا کرده ام.
میر یحیی شیرازی ( از آنندراج ).
- کلاف سردرگم .- مطلب سردرگم ؛ مطلب بهم پیچیده :
از ستم آن دهن تنگ نشد طاقتم
گرچه خیال دلم مطلب سردرگم است.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).