سردرپیش

لغت نامه دهخدا

سردرپیش. [ س َ دَ ] ( ص مرکب ) خجل. ( آنندراج ) :
کم ز حیوانات باشد پیش ارباب تمیز
آدمی کز انفعال جرم سردرپیش نیست.
طاهر غنی.
|| متأمل. ( آنندراج ). غمگین :
بنفشه وار نشستن چه سود سردرپیش
دریغ بیهده خوردن بدان دو نرگس مست.
سعدی.
|| سربزیر :
کمربندد قلم کردار سردرپیش و لب برهم
بهر حرفی که پیش آید به تارک چون قلم گردد.
سعدی.
مباش غره و غافل چو میش سردرپیش
که در طبیعت این گرگ گله بانی نیست.
سعدی.
|| بی اعتنا. سرکش :
دل منه بر جهان که دور بقا
میرود همچو سیل سردرپیش.
سعدی.

فرهنگ عمید

۱. سرافکنده.
۲. خجل، شرمسار: کم ز حیوانات باشد پیش ارباب تمیز / آدمی کز انفعال جرم سردرپیش نیست (طاهر غنی: لغت نامه: سردرپیش )

مترادف ها

ashamed (صفت)
سرافکنده، شرمنده، شرمسار، خجل، رسوا، سردرپیش، ننگ اور

blushed (صفت)
سردرپیش

hanging the head (صفت)
سردرپیش

shameful (صفت)
سردرپیش، ننگین، شرم اور

پیشنهاد کاربران

بپرس