سرد شدن


مترادف سرد شدن: خنک شدن، یخ شدن، یخ کردن، بی روح شدن، خشک شدن، بی میل شدن، ناامید شدن، دل سردشدن، دل زده شدن، ملول گشتن، بی شورشدن، از هیجان افتادن، بی اعتنا گشتن، مردن

معنی انگلیسی:
languish, to get cold, to be disillusioned

لغت نامه دهخدا

سرد شدن. [ س َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) نقیض گرم شدن. ( آنندراج ) ( برهان ) :
سرد و تاریک شد ای پور سپیده دم دین
خُرُه ِ عرش هم اکنون بکند بانگ نماز.
ناصرخسرو.
|| کنایه از مردن. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( برهان ). از حرکت بازماندن : حالی بر جای خود سرد شد.( کلیله و دمنه ). هرکه یک لقمه بکار برد بر جای سرد شد. ( سندبادنامه ص 277 ).
همچو چوب خشک افتاد آن تنش
سرد شد از فرق سر تا ناخنش.
مولوی.
|| از کاری واسوختن. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( برهان ). بی اثر شدن. از کاری بازافتادن :
چون درآمد وصال را حاله
سرد شد گفتگوی دلاله.
سنایی.
چونکه زشت و ناخوش و رخ زرد شد
اندک اندک در دل او سرد شد.
مولوی.
|| ملال به هم رساندن. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( برهان ). خنک شدن و ملول گشتن. ( از رشیدی ) : تا از معشوق او حکایتهای زشت ناپسندیده که مردم را از آن ننگ آید و نفرت آرد و همی گویند تا بر دل سرد شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
هرچند که هیچ بر نخورد از تو دلم
هرگز نشود بمهر سرد از تو دلم.
سوزنی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - نقصان حرارت یافتن فاقد گرما شدن . مقابل گرم شدن . ۲ - از کاری دلزده شدن ملول گشتن . ۳ - مردن .
نقیض گرم شدن یا کنایه از مردن

فرهنگ معین

( ~. شُ دَ ) (مص ل . ) کنایه از: ۱ - مردن . ۲ - ناامید شدن .

پیشنهاد کاربران

Go cold
کنایه از بد شدن با کسی ، چپ افتادن با کسی ، دشمن شدن با کسی
سرد شدن: دلزده شدن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۵۰ ) .
یخ کردن
برودت

بپرس