ای شمع زردروی که در آب دیده ای
سرخیل عاشقان مصیبت رسیده ای.
اثیرالدین اخسیکتی.
سرخیل سپاه تاجداران سرجمله جمله شهریاران.
نظامی.
سرخیل تویی و جمله خیلندمقصود تویی همه طفیلند.
نظامی.
سر و سرهنگ میدان وفا راسپه سالار و سرخیل انبیا را.
نظامی.
و اختیارالدین را تراکمه سرخیل و سرور خود کردند. ( جهانگشای جوینی ). لاجرم متوطنان حریم حرم از متابعت آن سرخیل اشرار [ یزیدبن معاویه ] بیزار گشته. ( حبیب السیر ).محمد جمله را سرخیل و سردار
جهان را سنگ کفر از راه بردار.
وحشی بافقی.
شد به اندک مدتی سرخیل ارباب سخن هرکه از روح فغانی صائب استمداد کرد.
صائب.