سرخی

/sorxi/

مترادف سرخی: شفق گونی، قرمزی، سرخاب، برافروختگی

معنی انگلیسی:
color, redness

لغت نامه دهخدا

سرخی. [ س ُ ] ( حامص ) ترجمه حُمْرة. ( از آنندراج ). سرخ بودن. رنگ سرخ داشتن :
سرخی خفچه نگر از سرخ بید
معصفرگون پوشش او خود سپید.
رودکی.
چو غرواشه ریشی بسرخی و چندان
که ده ماله از ده یکش بست شاید.
لبیبی.
تیزی شمشیر دینی سبزی باغ امید
قوت بازوی عدلی سرخی روی امان.
فرخی.
کاولین روز بر سپیدی حال
سرخی جامه را گرفت بفال.
نظامی.
|| ( اِ ) خون : آن مردی است که او را از کام و دهان سرخی میرود و زنی که او را از بواسیر سرخی میرود. ( ذخیره خوارزمشاهی ). این دختر را علتی هست که در ایام عذر ده پانزده من سرخی از وی برود و او عظیم ضعیف شود. ( چهارمقاله ). || غازه که زنان با آن روی رنگین کنند:
سرخی آرایشی نوآئین است
گوهر سرخ را بها زین است.
نظامی.
|| مرکبی سرخ که بدان نویسند : همگی را منشی الممالک به سرخی و آب طلا بدین موجب... که حکم جهانمطاع شد مینویسد. ( تذکرةالملوک چ 2 ص 24 ). و طغرای آب طلا و سرخی ، مختص قلم منشی الممالک. ( تذکرةالملوک چ 2 ص 25 ).
- سرخی وا شدن ؛ منفعل و محجوب شدن. ( آنندراج ) :
در چمن رنگی برنگی از رخت گلها شدند
غنچه هادیدند آن لب را و سرخی وا شدند.
طالع.

فرهنگ فارسی

۱ - سرخ بودن . ۲ - ( اسم ) رنگ سرخ . ۳ - شهاب صاعقه .

دانشنامه آزاد فارسی

سُرخی
از ایلات یک جانشین لر در فارس، ساکن ناحیۀ کوهستانی کوهمره در حومۀ شیراز، متشکل از شش طایفۀ بزرگ به نام های بُگی، جبارزار، جیحون، دهدار، شِکَرِه، ناصرو، مرکب از ۱,۰۰۹ خانوار. گروهی از این مردم نیمه یک جانشین هستند. گرمسیر سرخی ها، بلوک دشتی فارس و سردسیر آنان کوهمره بود، اما بعدها سردسیر و گرمسیرشان به منطقۀ کوهمره محدود شد. با رشد یک جانشینی، بعضی از سُرخیان در مناطقی نظیر دشت شوراب و دشت سیاخ و کوهمرۀ پایین و بلوک چنار فاریاب به زراعت و باغداری مشغول شدند. سرخی ها در بعضی جنگ های عشایر قشقایی فارس علیه انگلیس شرکت داشتند (۱۳۲۹ـ۱۳۳۶ق). شورش مهدی سرخی در۱۳۱۱ش، از حوادث مهم سیاسی فارس در سال های سلطنت رضاخان پهلوی به شمار می آید. پس از دستگیری و اعدام مهدی سرخی، جریان یک جانشینی اجباری سرعت گرفت و سرخیان متحمل آسیب های فراوان شدند. سرخیان در شورش عشایری فارس علیه دولت پهلوی دوم فعالانه شرکت داشتند (۱۳۴۱ـ۱۳۴۲ش). حبیب الله شهبازی، سرکردۀ ایل سرخی در جریان سرکوبی شورش عشایر، به اسارت قوای دولتی درآمد و پس از محاکمه به همراه تعدادی دیگر از سران عشایر فارس اعدام شد (۱۳۴۲ش).

مترادف ها

redness (اسم)
سرخی

پیشنهاد کاربران

سرخی: ( rust ) ) [امراض نباتی]داغک های شبیه به زنگ آهن درروی برگ و یا سایر اندام های هوایی گفته می شود.

بپرس