لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. آزاد و رها.
* سرخود کار کردن: [مجاز] به میل خود و از پیش خود و بدون دستور کار کردن.
جدول کلمات
مترادف ها
متکبر، سرخود، امرانه
خیره، خود رو، خیره سر، سرخود
مطلق، مستقل، خود مختار، سرخود، دارای قدرت مطلقه
مستقل، مجاز، روا، اختیاری، عاری، ازاد، حق انتخاب، رایگان، مجانی، رها، مختار، مبرا، غیر مقید، سرخود، میدانی
سوا، سرخود
سرخود، سخاوتمندانه، بطور ازاد یا رایگان
سرخود، خودخواهانه
پیشنهاد کاربران
رها
سرخود ؛ به اختیار خود. به اراده خود. بدون پرسش از دیگری. بدون توجه بنظر دیگری : سر خود این کارهامی کند.
لجباز، بی توجه
بی احتیاط_ خود عمل
ول، خودسر، خودسرانه، خودمختار، مستقل
ول