سرخ ده
لغت نامه دهخدا
سرخده. [ س ُ دِه ْ ] ( اِخ ) ایستگاه راه آهن میان امروان و دامغان واقعدر 235هزارگزی تهران. ( یادداشت مؤلف ). نام قریه ای است در ولایت هزارجریب نزدیک به دامغان. ( آنندراج ).
سرخده. [ س ُدِه ْ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان مزدقان بخش حومه شهرستان ساوه. دارای 216 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و فرقان. محصول آن غلات ، بنشن ، پنبه ، انار، انجیر. مزرعه نفران جزء این ده است. قلعه خرابه ای در اراضی این ده وجود دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
بنده از این محل دیدن کردم. فوق العاده زیبا و خنک بود. اهالی بسیار مهمان نواز و مهربان بودن. پیشنهاد میکنم از این محل دیدن فرمایید
یکی از بهترین محلات که دارای مناطقی خاص است. . از شمال چسبیده به کوه و از جنوب به دشتی وسیع و کوههای سر به فلک کشیده. از شرق به بافت قدیمی روستا و خانه های گلی و چشمه های زیر زمینی و از غرب هم به چندین
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
چشمه و باغهای اهالی روستا و مسیری برای آفرود سوارهاست. مناطقی همچون سرخ آباد و پلنگ دره و سنگ نو و کوههایی به رنگ سرخ و شمشیرباران و. . . در کناره های این روستا زیبایی خاصی به این محل بخشیده است. .
یکی از روستاهای بسیار زیبا وخوش آب وهوا وکوهستانی دارای جذابیت گردشگری فوق العاده چشم انداز بی نظیر ومردمی مهمان نواز با گویش شیرین خواص. منطقه ای بسیار مساعد برای کوه نوردی که سالانه افراد زیادی برای این ورزش مفرح به این روستا می آیند. وبا افتخار میگویم من یک سرخده ایم.