سرخانه

/sarxAne/

لغت نامه دهخدا

سرخانه. [ س َ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) به اصطلاح موسیقیان بمعنی آواز بلند. ( غیاث ) ( آنندراج ). چنانچه میان خانه آواز متوسط. ( آنندراج ) :
ای کار دلم از تو ز قانون شده بیرون
سرخانه ای از چنگ و ربابی گله بشنو.
مؤمن استرابادی ( از آنندراج ).
نوایی که در پرده غیب بود
ز سرخانه نقش سیمک نمود.
ملا طغرا ( از آنندراج ).
|| منتهای چیزی. ( غیاث ). کنایه از پایه کمال هر چیزی چنانکه کسی پرزور باشد گویند در سرخانه زور است و حد معین. ( آنندراج ) :
میکشی خمیازه دایم از پی تحصیل مال
میرسانی چون کمان سرخانه از تیرآوری.
شفیع اثر ( از آنندراج ).
تن سنگین دلان را خانه زنبور میسازد
کمان ابروی خوبان عجب سرخانه ای دارد.
صائب.
|| پایه و رتبه. ( غیاث ).

سرخانه. [ س َ رِ ن َ / ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، ص مرکب ) متعلق به خانه. || خصوصی.
- حمام سرخانه ؛حمام خزانه ای که سابقاً در خانه وجود داشت خاص مکنت داران.
- خیاط سرخانه ؛ خیاط خصوصی.
- داماد سرخانه ؛ دامادی که در خانه پدر و مادر عروس بماند.
- معلم سرخانه ؛ معلمی که برای تعلیم شاگرد به خانه پدر و مادر او میرود برای درس دادن او.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کمال هر چیز حد نصاب : [[ در سر خانه زود است ]] . ۲ - آواز بلند . یا داماد سر خانه . دامادی که در خانه پدر و مادر عروس زندگی کند .
متعلق بخانه یا خصوصی

فرهنگ معین

(سَ نِ یا نَ ) (ص مر. ) ۱ - کمال هر چیز، حد نصاب . ۲ - آواز بلند. ، داماد ~دامادی که در خانة پدر و مادر عروس زندگی کند.

دانشنامه آزاد فارسی

سَرْخانِه
از اصطلاحات موسیقی قدیم ایران. نام بیتی که در آخر خانه ها (بیوت) برخی تصانیف تکرار می شده است. همچنین به معنای آواز بلند است هم چنان که میان خانه آواز متوسط است. نیز یکی از قسمت های تصانیف قدیم که از آن به منزلۀ جملۀ ترجیع یا به اصطلاح امروزی تِم بازگشت می توان یاد کرد.

پیشنهاد کاربران

بپرس