سرخ کردن


مترادف سرخ کردن: به رنگ سرخ درآوردن، تفت دادن، برشته کردن

معنی انگلیسی:
fry, redden, to redden, to (roast) brown, to fry

لغت نامه دهخدا

سرخ کردن. [ س ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برنگ سرخ درآوردن. چیزی را رنگ سرخ زدن. || گوشت یا سبزی وجز آن را با روغن داغ برشته کردن. بریان کردن گوشت و بادنجان و کدو و امثال آن را در روغن :... بپزند و عدس را سرخ کنند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

فرهنگ فارسی

برنگ سرخ در آوردن چیزی را رنگ سرخ زدن .

فرهنگستان زبان و ادب

{frying} [علوم و فنّاوری غذا] پختن مواد غذایی در روغن یا چربی داغ

واژه نامه بختیاریکا

برزنیدِن؛ برشتن

دانشنامه عمومی

سرخ کردن نوعی روش پخت است که در آن موادغذایی در انواع روغن خوراکی پخته می شوند. روش سرخ کردن به تمدن مصر و حدود ۲۵۰۰ سال پیش از میلاد بر می گردد. برخی کیک ها را نیز به این شیوه تهیه می کنند.
عکس سرخ کردنعکس سرخ کردنعکس سرخ کردن
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

fry (فعل)
سرخ شدن، سرخ کردن، برشتن، روی آتش پختن

roast (فعل)
کباب کردن، بریان کردن، سرخ شدن، سرخ کردن، برشتن، برشته شدن، دود زدن

broil (فعل)
کباب کردن، سرخ کردن

saute (فعل)
سرخ کردن

rose (فعل)
سرخ کردن

make red (فعل)
سرخ کردن

redden (فعل)
سرخ کردن، قرمز کردن، قرمز شدن

ruddy (فعل)
سرخ کردن

roast brown (فعل)
سرخ کردن

فارسی به عربی

اسمر , صغار السمک , مغلاة , وردة
( سرخ کردن (روی اتش ) ) شواء

پیشنهاد کاربران

بوشهری ها به سرخ کردن غذا ، قرمز کردن می گویند.

بپرس