سرخ و سیاه
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
سرخ و سیاه ( به فرانسوی: Le Rouge et le Noir ) رمانی است از استاندال نویسنده فرانسوی، که در نوامبر ۱۸۳۰ میلادی انتشار یافت. اگرچه استاندال، در مقدمه کوتاهی که برای آگاهی خواننده در آغاز سرخ و سیاه نوشته است، مدعی است که این کتاب در ۱۸۲۷ نوشته شده است، بنابر اشاره های خودش، احتمال می توان داد که اندیشه نوشتن این رمان را در ۱۸۱۸ در سر می پرورانده است.
دربارهٔ ماجرای داستان باید گفت که این ماجرا زاده واقعیت بود و به زبان دیگر، این حوادث مختلفی که جان داستان را به وجود می آورد ماجرایی است که واقعیت برایش فراهم آورد. استاندال از خوانندگان مشتاق روزنامه دادگاه ها بود: در شماره های روز ۲۸ تا ۳۱ دسامبر ۱۸۲۷، گزارش محاکمه ها را در این روزنامه دید که آن روزها در دادگاه جنایی ایزر، یعنی در زادگاهش، جریان داشت. حادثه هایی که موجب این محاکمه شد، از این قرار است: آنتوان برته پسر خانواده ای پیشه ور، بسیار زود به سبب تیزهوشی اش در نظر کشیش خود ممتاز شمرده می شود. کشیش او را در مدرسه علوم دینی ثبت نام میکند، اما دیری نمی گذرد که به علت ضعف مِزاج از این مدرسه بیرون می رود. آنوقت، معلم سرخانه بچه های مردی به نام موسیو می شود و کمی پس از آن، با زن صاحبخانه روی هم می ریزد و به اصطلاح فاسق او می شود. بار دیگر به مدرسه علوم دینی می رود. اما اقامتش در این مدرسه، که این بار مدرسه بزرگ علوم دینی گرنوبل است، مثل اقامتش در آن مدرسه نخست، به درازا نمی کشد. آنگاه، برته شغل تازه ای پیدا می کند و معلم سرخانه موسیو دوکوردون می شود. اما بسیار زود معلوم می شود که با دختر صاحبخانه سر و سری دارد. از خانه موسیو دوکوردون رانده می شود، آواره می ماند و از اینکه تاکنون خدمتگزاری بیش نبوده است، به خشم می آید و سوگند یاد می کند که انتقام خود را بگیرد. در کلیسای دهکده زادگاه خود، هنگامی که ولی نعمت سابقش، کشیش، آیین قداس را به جای می آورد، تیری به سوی مادام میشو شلیک میکند. در ماه دسامبر، به محکمه جنایی کشانده می شود و دادگاه حکم مرگش را می دهد، و روز ۲۳ فوریه ۱۸۲۸ اعدام می شود. بیست و پنج سال داشت. چنین است داستانی که ذهن استاندال را به خود مشغول می دارد. . . [ ۱]
عنوان قطعی که استاندال سرانجام برای رمان ژولین انتخاب کرده بود، سرخ و سیاه بود. دربارهٔ معنی این کلمه ها بحث های فراوان و بسیار عالمانه ای صورت گرفته است. البته باید این دو کلمه سرخ و سیاه را مظهر دو راهی دانست که هر آینه ممکن بود در برابر خُلق و خویی چون خُلق و خوی ژولین سُورِل گشوده شود: یکی از این راه ها ارتش بود که ژولین سورل هر آینه می توانست امیدها و آرزوهایش را در آنجا به تحقق برساند، اما این راه از زمان سقوط «امپراتور» یعنی ناپلئون، به روی او بسته بود. راه دیگر این بود که به کِسوَت روحانی درآید و اگر می خواست که در اجتماع دوره «تجدید سلطنت» نقشی ایفا کند که پَستیِ حَسب و نَسَبش در هر وضع و موقع دیگری مانعش می شد، می بایست به پیوستن به جامعه روحانیان رضا بدهد. این تفسیر تا اندازه ای مبتنی بر این حقیقت است که استاندال برای داستان لوسین لوون خود نیز به فکر رنگ هائی افتاده بود تا از این راه رمز و کنایه های به کار ببرد؛ به این معنی که یا اسم ارغوانی و سیاه را برای نشان دادن مشاغل و مراحل مختلف زندگی قهرمانش به روی این داستان بگذارد یا اینکه برای بیان تضاد و تناقض افکار و عقاید سیاسی قهرمانان اصلی کتابش عنوان سرخ و سفید را برگزیند.
دربارهٔ ماجرای داستان باید گفت که این ماجرا زاده واقعیت بود و به زبان دیگر، این حوادث مختلفی که جان داستان را به وجود می آورد ماجرایی است که واقعیت برایش فراهم آورد. استاندال از خوانندگان مشتاق روزنامه دادگاه ها بود: در شماره های روز ۲۸ تا ۳۱ دسامبر ۱۸۲۷، گزارش محاکمه ها را در این روزنامه دید که آن روزها در دادگاه جنایی ایزر، یعنی در زادگاهش، جریان داشت. حادثه هایی که موجب این محاکمه شد، از این قرار است: آنتوان برته پسر خانواده ای پیشه ور، بسیار زود به سبب تیزهوشی اش در نظر کشیش خود ممتاز شمرده می شود. کشیش او را در مدرسه علوم دینی ثبت نام میکند، اما دیری نمی گذرد که به علت ضعف مِزاج از این مدرسه بیرون می رود. آنوقت، معلم سرخانه بچه های مردی به نام موسیو می شود و کمی پس از آن، با زن صاحبخانه روی هم می ریزد و به اصطلاح فاسق او می شود. بار دیگر به مدرسه علوم دینی می رود. اما اقامتش در این مدرسه، که این بار مدرسه بزرگ علوم دینی گرنوبل است، مثل اقامتش در آن مدرسه نخست، به درازا نمی کشد. آنگاه، برته شغل تازه ای پیدا می کند و معلم سرخانه موسیو دوکوردون می شود. اما بسیار زود معلوم می شود که با دختر صاحبخانه سر و سری دارد. از خانه موسیو دوکوردون رانده می شود، آواره می ماند و از اینکه تاکنون خدمتگزاری بیش نبوده است، به خشم می آید و سوگند یاد می کند که انتقام خود را بگیرد. در کلیسای دهکده زادگاه خود، هنگامی که ولی نعمت سابقش، کشیش، آیین قداس را به جای می آورد، تیری به سوی مادام میشو شلیک میکند. در ماه دسامبر، به محکمه جنایی کشانده می شود و دادگاه حکم مرگش را می دهد، و روز ۲۳ فوریه ۱۸۲۸ اعدام می شود. بیست و پنج سال داشت. چنین است داستانی که ذهن استاندال را به خود مشغول می دارد. . . [ ۱]
عنوان قطعی که استاندال سرانجام برای رمان ژولین انتخاب کرده بود، سرخ و سیاه بود. دربارهٔ معنی این کلمه ها بحث های فراوان و بسیار عالمانه ای صورت گرفته است. البته باید این دو کلمه سرخ و سیاه را مظهر دو راهی دانست که هر آینه ممکن بود در برابر خُلق و خویی چون خُلق و خوی ژولین سُورِل گشوده شود: یکی از این راه ها ارتش بود که ژولین سورل هر آینه می توانست امیدها و آرزوهایش را در آنجا به تحقق برساند، اما این راه از زمان سقوط «امپراتور» یعنی ناپلئون، به روی او بسته بود. راه دیگر این بود که به کِسوَت روحانی درآید و اگر می خواست که در اجتماع دوره «تجدید سلطنت» نقشی ایفا کند که پَستیِ حَسب و نَسَبش در هر وضع و موقع دیگری مانعش می شد، می بایست به پیوستن به جامعه روحانیان رضا بدهد. این تفسیر تا اندازه ای مبتنی بر این حقیقت است که استاندال برای داستان لوسین لوون خود نیز به فکر رنگ هائی افتاده بود تا از این راه رمز و کنایه های به کار ببرد؛ به این معنی که یا اسم ارغوانی و سیاه را برای نشان دادن مشاغل و مراحل مختلف زندگی قهرمانش به روی این داستان بگذارد یا اینکه برای بیان تضاد و تناقض افکار و عقاید سیاسی قهرمانان اصلی کتابش عنوان سرخ و سفید را برگزیند.
wiki: سرخ و سیاه
سرخ و سیاه (فیلم). «سرخ و سیاه» ( فرانسوی: Le rouge et le noir ) یک فیلم به کارگردانی کلود اوتان - لارا است که در سال ۱۹۵۴ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به ژرار فیلیپ، دانیل داریو و آنتونلا لوالدی اشاره کرد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: سرخ و سیاه (فیلم)
دانشنامه آزاد فارسی
سرخ و سیاه (The Red and the Black)
رمانی از استندال. در ۱۸۳۰ منتشر شد. ژولین سورلپسر نجاری است که برای دستیابی به جاه و مقام اجتماعی از روش های ناشایست و بی شرمانه استفاده می کند. ازدواج با دختر یک مارکی، کسب عنوان، و ارتقا درجۀ نظامی همه در دسترس اوست که معشوقۀ پیشین سورل گذشتۀ مبهم او را افشا می کند و او را به نابودی می کشاند.
رمانی از استندال. در ۱۸۳۰ منتشر شد. ژولین سورلپسر نجاری است که برای دستیابی به جاه و مقام اجتماعی از روش های ناشایست و بی شرمانه استفاده می کند. ازدواج با دختر یک مارکی، کسب عنوان، و ارتقا درجۀ نظامی همه در دسترس اوست که معشوقۀ پیشین سورل گذشتۀ مبهم او را افشا می کند و او را به نابودی می کشاند.
wikijoo: سرخ_و_سیاه
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید