سرخ شدن


مترادف سرخ شدن: قرمز شدن، به رنگ سرخ درآمدن، خجالت کشیدن، خشمگین شدن، برشته شدن، تفتیدن، تفته شدن

معنی انگلیسی:
flame, flush, redden, to turn red, to be roasted, to blush or flush

لغت نامه دهخدا

سرخ شدن. [ س ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) رنگ سرخ گرفتن. ( یادداشت مؤلف ). || در غضب شدن. ( غیاث ) ( آنندراج ). خشمگین شدن. ( مجموعه مترادفات ص 131 ). || کنایه از خجالت هم باشد. ( آنندراج ) :
به باغ برد ز زلفش صبا بدامن مشک
که غنچه سرخ شد و دست در گریبان کرد.
عماد فقیه ( از بهار عجم ).
رخش را مهر گفتم ماه من از من مکدر شد
لبش را لعل خواندم سرخ چون یاقوت احمر شد.
میرزا هاشم محزون ( از آنندراج ).
|| برشته شدن در روغن داغ. ( یادداشت مؤلف ). || رنگ آتش گرفتن ، چنانکه آهن در کوره. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - قرمز شدن چهره شخصی . ۲ - غضبناک گردیدن . ۳ - خجالت کشیدن .

فرهنگ معین

(سُ . شُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - کنایه از: خشمگین شدن . ۲ - شرمسار شدن .

مترادف ها

flush (فعل)
سرخ شدن، خیط و پیت کردن، قرمز کردن، بطور ناگهانی غضبناک شدن، بهیجان امدن، چهره گلگون کردن، ابریزمستراح را باز کردن، اب را با فشار ریختن

fry (فعل)
سرخ شدن، سرخ کردن، برشتن، روی آتش پختن

roast (فعل)
کباب کردن، بریان کردن، سرخ شدن، سرخ کردن، برشتن، برشته شدن، دود زدن

blush (فعل)
شرمنده شدن، سرخ شدن

toast (فعل)
سرخ شدن، برشته کردن، بسلامتی کسی نوشیدن

فارسی به عربی

احمر (فعل ماض ) , تدفق , خجل , نخب

پیشنهاد کاربران

گل انداختن . [ گ ُ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) گُل انداختن ِ صورت و روی ؛ سرخ شدن روی از نشاط جوانی و شادابی یا در حالت تب یا خجلت . پیدا شدن سرخی در روی در اثر تب و یا حرارت بیرونی یا خجلت . سرخ شدن گونه به طبع بعلت شرم یا بیماری . و رجوع به گل افکندن شود. || گل دوختن یا گل نقش کردن در روی کاغذ یا پارچه .
سرخ شدن ( پوست صورت )
After sledding, the children's cheeks glowed
پس از سورتمه سواری گونه های بچه ها سرخ میشد
The glow of her face told us she'd been working hard out in the garden
[ترجمه ترگمان] سرخ شدگی صورتش به ما میگفت که در باغ سخت کار می کرده

بپرس