سرخ سوار

لغت نامه دهخدا

سرخ سوار. [ س ُ س َ ] ( اِ مرکب ) سوار قرمزپوش. سواری که لباس او سرخ باشد. || کنایه از جگر است و آن ازجمله آلات اندرونی انسان و حیوانات دیگر باشد و بعربی کبد خوانند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). مرحوم وحید در حاشیه مخزن الاسرار سرخ سوار را قلب صنوبری حیوانی و لعل قبا را جگر معنی کرده است :
سرخ سواری به ادب پیش او
لعل قبایی ظفراندیش او.
نظامی ( مخزن الاسرار چ 3 ص 51 ).

فرهنگ فارسی

جگر کبد .
سوار قرمز پوش یا کنایه از جگر است و آن از جمله آلات اندرونی انسان و حیوانات دیگر باشد و بعربی کبد خوانند .

پیشنهاد کاربران

بپرس