یعنی ز صبح صادق انعام شمس دین
از شرم سرخ روی شفق وار میروم.
خاقانی.
در بوستانسرای تو بعد از تو کی بودخندان انار و تازه به وسرخ روی سیب.
سعدی.
مرد را شرم سرخ روی کندخلق را خوب خلق و خوی کند.
اوحدی.
هرکس از اهل آبه که اورا بینی سرخ روی و ازرق چشم. ( تاریخ قم ص 81 ).|| سرفراز. مباهی. خرسند. خوشحال. خرم.فخرکننده. نازان :
خان را به خانه بازفرستاد سرخ روی
با خلعت و نوازش و با ایمنی بجان.
فرخی.
زیرا که سرخ روی برون آمدهرکو به پیش حاکم تنها شد.
ناصرخسرو.
و من بنده بدان مسرور و سرخ روی گشتم. ( کلیله و دمنه ).گر نگوید بدل مرادش هست
که سوی خانه سرخ روی رود.
سوزنی.
بهمه حال اسیری که ز بندی برهدسرخ روتر ز امیری که گرفتار آید.
سعدی.