گر صبح رخ گردون چون خنگ بتی سازد
تو سرخ بتی از می بنگار به صبح اندر.
سوزنی ( از جهانگیری ).
کردی میان سرخ بت بامیان ستیخ باشی بر آن که خنگ بتی را کنی به چنگ.
سوزنی ( از جهانگیری ).
در کف از جام خنگ بت بنگربر رخ از باده سرخ بت بنگار.
خاقانی.
|| رخ متجرع ( ؟ ).( غیاث ).