سرحوب. [ س ُ ] ( ع ص ) اسب بزرگ. ( منتهی الارب ). فرس سرحوب ؛ اسب دراز و بدان ماده را وصف کنند نه نر را. ( اقرب الموارد ). || رجل سرحوب ؛ مرد درازبالا. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) شغال. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || دیوی است کورکه در دریا سکونت دارد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).