سرحال
/sarehAl/
مترادف سرحال: تندرست، سالم، صحیح المزاج ، بانشاط، خوشحال، سردماغ، سرزنده، شاد، کیفور، لول، مسرور
متضاد سرحال: مریض، بیمار، ناخوش، بدحال، ناشاد
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
گرگ
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
به دزِّه؛ زِل زندِه؛ به دزِّه؛ به دم ( به دماق )
مترادف ها
سرحال
فعال، چالاک، سرحال، پر نیرو
با روح، سرحال، شدید، بی امان، تخفیف زیاد
روشن، زنده، سرزنده، سرحال، خرم، سر سخت، واضح
فراخ، خوشحال، بشاش، خوشدل، خوش، شاد دل، سرحال، خرم، مسرور، شاد، خوشنود، سرمست، سبک روح، با نشاط، شادمان، خوش وقت، خشنود، خندان، سرخوش، شاد کام، پرنشاط، پر میوه
فراخ، خوشدل، شوخ، سرحال، خرم، خوشنود، سرمست، سبک روح، خوش وقت، خشنود، سرخوش، پرنشاط
وفادار، قابل اعتماد، سرحال، شیک، تر و تمیز، خود ارا
بشاش، شوخ، سرحال
جسور، گستاخ، پر رو، قشنگ، سرحال، بی پرده، غنچه دار، سالم و با روح
سرحال، تندرست، خوش بنیه، سالم، سلامت
خوشحال، سرحال، شاد، دلگشا، بابشاشت
سازگار، سرحال، خوش بنیه، سالم، سلامت، سالم و بی خطر
چالاک، سرزنده، خوشحال، سرحال، شنگول، با نشاط
مهربان، خوشخو، سرحال، خوش جنس، سر کیف
سرزنده، سرحال، پرنشاط، و بانشاط، سرچنگ
هوشیار، مراقب، اگاه، سرحال، هشیار، کاملا بیدار
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
سر دماغ
لهجه و گویش تهرانی
سر حال
لهجه و گویش تهرانی
سر حال
یک اصطلاح هست به معنی سرحال و قبراق به زبان عادی همون سر و مر گنده